۱۴۰۴/۰۷/۲۴

سردبیر

نخستین گام سلوک برطرف کردن مانع غفلت است

بسم الله الرحمن الرحیم

سلسله جلسات فصل بندگی/ درس اخلاق طلاب

جلسه سوم – 23/07/1404

در این کتاب شریف، مؤلف بزرگوار برای «سیر انسان» مقاماتی را با مراحلی و موانعی، از دو بُعد نظری و عملی، مطرح می‌فرمایند. ساختار کتاب در سه بخش تنظیم شده است: در بخش نخست به موانع نظریِ سیر پرداخته می‌شود، سپس موانع عملی مورد بحث قرار می‌گیرد و در پایان، مقامات سالک الی‌الله بیان می‌گردد. این مقامات بر اساس متونی همچون منازل‌السائرین و اوصاف‌الاشراف مرحوم خواجه نصیرالدین طوسی و دیگر منابع عرفانی توضیح داده می‌شوند.

در میان موانع نظری، نخستین مانعی که ایشان مطرح کرده‌اند غفلت است. انسان، زمانی که حقیقت را می‌فهمد و بیدار می‌شود و تصمیم می‌گیرد در مسیر سلوک و تقرب به خداوند گام بردارد، با موانعی در مسیر خود روبه‌رو می‌شود. نخستین گام آن است که این موانع را از سر راه بردارد تا بتواند در مسیر حرکت کند. اولین مانع، غفلت است.

در جلسه‌ی پیش، مؤلف محترم به‌اختصار درباره‌ی غفلت مطالبی بیان فرمودند. اکنون روشن می‌شود که یکی از مهم‌ترین موانع سیر انسان به سوی خداوند غفلت می‌باشد. از منظر دینی و معارفی، غفلت نوعی چرک و آلودگی روحی به شمار می‌آید.

مولای ما امیرالمؤمنین علیه‌السلام فرموده‌اند: «الغَفْلَةُ و ضَلالُ النُّفُوسِ»؛ غفلت و گمراهی جان، همراه یکدیگرند.

غفلت در حقیقت نوعی گمراهی است. کسی که گرفتار غفلت می‌شود، دیگر مسیر را تشخیص نمی‌دهد، راه را گم می‌کند و در انحراف می‌افتد. به همین سبب، غفلت بسیار خطرناک است. مؤلف، به‌درستی این بحث را با غفلت آغاز کرده‌اند، زیرا این آفت از همان آغازِ سلوک وجود دارد و تا پایان عمر نیز انسان از آن در امان نیست.

انسان تا زمانی که مراقبه و محاسبه نداشته باشد و مراقبت بر رفتار و اندیشه‌ی خویش نکند، هر لحظه ممکن است دوباره گرفتار غفلت شود. همان‌گونه که بدن انسان نیازمند شست‌وشوی مداوم است، روح نیز محتاج تطهیر دائم از آلودگی غفلت می‌باشد.

در مناجات شعبانیه ـ که از مناجات‌های بلندمرتبه و پرمحتوای معصومان علیهم‌السلام است و اختصاصی به ماه شعبان ندارد ـ آمده است: «وَ لَتَطهِیرَ قَلْبِی مِنْ أَوْسَاخِ الْغَفْلَةِ»؛ یعنی: «پروردگارا، دلم را از چرک و آلودگی غفلت پاک گردان.»

غفلت در این دعا به‌عنوان وسخ (چرک) معرفی شده است. آینه‌ی دل نیز چنین است: اگر گرد و غبار بر آن بنشیند و به‌موقع پاک نشود، به‌تدریج زنگار می‌گیرد. هرچند بعد از مدتی آن را تمیز کنند، باز درخشندگی پیشین را نخواهد داشت؛ بنابراین، انسان باید تا آنجا که می‌تواند، بلافاصله پس از آلودگی، دل خود را تطهیر کند؛ زیرا غفلت، بلایی است که اگر در جان انسان ریشه بدواند، مسیر را از یاد می‌برد و گمراه می‌شود.

امیرالمؤمنین علیه‌السلام فرمودند: «زَلَلُ النُّفُوسِ ضَلالُها»؛ لغزش روح، گمراهی آن است. در عالم سیر و سلوک نیز چنین است؛ اگر انسان از همان آغازِ حرکت، اندکی از مسیر حق منحرف شود و مراقب نباشد، همین انحرافِ کوچک در طول مسیر به گمراهی بزرگ می‌انجامد.

برای توضیح این حقیقت، مؤلف مثال زیبایی از میدان تیر می‌زند. در میدان تیر، خطی وجود دارد که به آن «خط آتش» می‌گویند. تیراندازان در جایگاه خود می‌نشینند و هدف‌هایی در برابر آنان قرار دارد که به آنها «سیبل» می‌گویند. مربی میدان فرمان می‌دهد: «اسلحه‌ها آماده، شکاف درجه و نوک مگس را بر سیبل مقابل تنظیم کنید و سپس شلیک نمایید.» حال اگر تیرانداز، نوک اسلحه را تنها به اندازه‌ی یک یا دو میلی‌متر کج بگیرد، در فاصله‌ی صد متر، گلوله چندین متر از هدف منحرف خواهد شد.

غفلت نیز چنین است. اگر در آغاز مسیر، انسان اندکی از دقت و توجه غافل شود، در ادامه به‌شدت از مسیر اصلی دور می‌افتد. همان‌گونه که در جاده، اگر راننده به اندازه‌ی اندکی فرمان را کج کند، از مسیر اصلی خارج می‌شود و در بیابان سرگردان خواهد شد. در ظاهر ممکن است سطح جاده و بیابان یکی به نظر آید، اما نتیجه‌ی غفلت و بی‌توجهی، خروج از راه مستقیم است.

بنابراین، اگر انسان در همان ابتدای سیر معنوی دقت نکند و غفلت را از دل خود نزداید، به‌تدریج از مسیر حقیقت منحرف می‌شود. شاید در ظاهر، همچنان به عبادت و دین‌داری مشغول باشد، اما در باطن راه را گم کرده است.

به همین جهت است که می‌بینیم برخی مکاتب و فرقه‌ها، با آنکه خود را منتسب به قرآن و روایات می‌دانند، در واقع از مسیر حق منحرف شده‌اند. منشأ این انحراف، غفلت است؛ غفلتی کوچک در آغاز که به انحرافی بزرگ در انجام منتهی می‌گردد.

استاد بزرگوار ما، علامه‌ای که خداوند بر عمر شریفشان برکت دهد، در درس اسفار از مرحوم شهید مطهری یاد می‌کردند و نکته‌ای ظریف نقل می‌فرمودند. ایشان می‌گفتند: «شهید مطهری در شرح منظومه‌ی خود، در مواردی ابتدا مطلب را درست دریافت نکرد، اما همان دریافت ناقص را بسیار زیبا و منظم شرح داد.» سپس استاد توضیح می‌دادند که هرچند بیان او دقیق و قوی است، ولی چون پایه‌ی فهم نخستین نادرست بوده، شرحی که بر آن بنا شده نیز در مسیر خطا پیش رفته است.

این مثال نشان می‌دهد که اگر انسان در آغازِ فهم و درک خود اندکی اشتباه کند، هرچند با دقت و استدلال فراوان ادامه دهد، در نهایت از مقصد بازمی‌ماند. بسیاری از کسانی که بعدها گرفتار بدعت‌ها و انحرافات دینی شدند، در ابتدا تنها در یک نکته دچار غفلت بودند؛ یا هوای نفس بر آنان غلبه کرد، یا اشتباه خود را فهمیدند ولی به آن بازنگشتند.

در نتیجه، غفلت گاهی در آغاز کار خود را نشان می‌دهد، اما اگر اصلاح نشود، به انحرافی عمیق بدل می‌گردد. ازاین‌رو باید همواره از خداوند بخواهیم که ما را از غفلت حفظ کند و دل ما را از چرک و آلودگی آن پاک بدارد.

همان‌گونه که در مناجات شعبانیه آمده است: «وَ لَتَطهِیرَ قَلْبِی مِنْ أَوْسَاخِ الْغَفْلَةِ»؛ خدایا، دلم را از چرک غفلت پاک گردان.

قرآن کریم می‌فرماید: «لَا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ» یعنی: جز پاکان، کسی به حقیقت قرآن دست نمی‌یابد. اگر انسان بخواهد با ظاهر قرآن ارتباط برقرار کند و از آیات آن بهره ببرد، باید طهارت ظاهری داشته باشد؛ باید با وضو باشد، بدن و لباسش پاک باشد و در حضور خداوند احساس ادب و طهارت کند؛ اما اگر بخواهد به باطن قرآن، به حقیقت و نور آن راه یابد، شرطش طهارت باطن است؛ یعنی درون و قلب انسان نیز باید پاک باشد.

طهارت باطنی زمینه‌ی رشد و کمال انسان است. در اخلاق، وقتی از «طهارت» و «وسخ» سخن می‌گوییم، مقصود همان پاکی و آلودگی روح است. انسان با فضائل اخلاقی طاهر می‌شود و با رذائل اخلاقی آلوده می‌گردد.

استاد بزرگوار تأکید می‌کنند که این تعبیرات، صرفاً کنایه یا مجاز نیستند. در روایات، وقتی می‌گوییم فضیلت طهارت است و رذیلت وسخ است، این سخن مجازی نیست، بلکه حقیقتی عینی و باطنی دارد؛ یعنی واقعاً در عالم باطن، گناه و رذیلت همچون چرک و آلودگی هستند.

همان‌گونه که در این دنیا ظاهر و باطنی وجود دارد، در آخرت نیز باطن هر چیز آشکار می‌شود. ظاهر عالم دنیا، صحنه‌ی زندگی مادی ماست؛ اما حقیقت و باطن این دنیا، عالم قیامت است. در قیامت است که حقایق آشکار می‌شوند و انسان با باطن اعمال خود روبه‌رو می‌گردد.

بنابراین، تعبیراتی مانند طهارت و وسخ، صرفاً برای تقریب به ذهن نیستند، بلکه اشاره به واقعیت‌هایی دارند که در عالم باطن وجود دارند. ظاهرِ گناه ممکن است ساده و گذرا باشد، اما باطن آن ظلمت و تیرگی است. به همین ترتیب، ظاهرِ عمل صالح ممکن است کوچک باشد، ولی باطنش نور و صفاست.

قرآن کریم در توصیف عذاب گناهکاران می‌فرماید: «لَهُمْ طَعَامٌ مِّن ضَرِيعٍ، لَا يُسْمِنُ وَلَا يُغْنِي مِن جُوعٍ» و نیز می‌فرماید: لَا «يُسْمِنُ وَلَا يُغْنِي مِن جُوعٍ إِلَّا مِنْ قَطِرَانٍ» که این تعابیر، حقیقت همان آلودگی‌ها و وسخ‌های روحی است که در قیامت به صورت خوراکی‌های دردناک و عذاب‌آور جلوه می‌کند.

در مقابل، مؤمنان در قیامت با چهره‌هایی سفید و نورانی محشور می‌شوند، چنان‌که در دعاهای وضو می‌خوانیم:
«اللَّهُمَّ بَيِّضْ وَجْهِي يَوْمَ تَسْوَدُّ فِيهِ الْوُجُوهُ» یعنی: «خدایا، در روزی که چهره‌ها سیاه می‌شوند، چهره‌ی مرا سفید گردان.»

این سفیدی و سیاهی، رنگ ظاهری پوست نیست، بلکه حقیقت باطنی انسان است که در آن عالم آشکار می‌شود. ممکن است انسانی در دنیا چهره‌ای زیبا و گشاده داشته باشد، اما در درون، آلوده و تیره‌دل باشد؛ و برعکس، انسانی ساده و بی‌پیرایه در ظاهر، ولی نورانی و پاک در باطن.

در روایات آمده است که حتی کلمات نیز دارای ظاهر و باطن‌اند. روزی یکی از اصحاب از امام صادق علیه‌السلام پرسید:
یابن رسول‌الله، معنای نام پیامبر، ابوالقاسم، چیست؟ حضرت ابتدا ظاهر معنا را بیان کردند و فرمودند: پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله پسری به نام قاسم داشتند و از این جهت «ابوالقاسم» نامیده شدند.

سپس آن مرد درخواست کرد: «یابن رسول‌الله، معنای عمیق‌تر آن را نیز برایم بفرمایید». حضرت فرمودند: امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام تقسیم‌کننده‌ی بهشت و جهنم است و چون شاگرد و تربیت‌یافته‌ی پیامبر است، پیامبر از این جهت پدرِ معنویِ علی است. پس پیامبر را «ابوالقاسم» گویند، زیرا او پدرِ قاسمِ بهشت و دوزخ است.

این پاسخ، باطن و حقیقت نام «ابوالقاسم» را آشکار کرد و نشان داد که هر لفظ و هر نام، باطنی معنوی دارد. همان‌گونه که عالم ظاهر، باطنی دارد که قیامت است، کلمات نیز باطن دارند که حقیقت معنوی آنهاست.

در روایات و آیات الهی، بارها تأکید شده است که حقیقت انسان در درون او نهفته است؛ آنچه در ظاهر می‌بینیم، تنها پوسته‌ای از واقعیت باطنی ماست. در روز قیامت، این باطن آشکار می‌شود و چهره‌ی حقیقی انسان، چه نورانی و چه ظلمانی، نمایان خواهد گشت.

برای توضیح این معنا، در روایات مثالی زیبا آمده است. گفته‌اند در سرزمین‌های گرم عربستان، گیاهی وجود دارد که ظاهری سبز و خرم دارد، اما هنگامی که آن را می‌شکنند و بر هم می‌سایند، جرقه‌ای از آن برمی‌خیزد و آتش از درونش شعله‌ور می‌شود. در ظاهر، گیاه سبز و تر است، اما در درون، آتش نهفته دارد.

قرآن کریم نیز در سوره‌ی یس به این معنا اشاره دارد: «الَّذِی جَعَلَ لَكُم مِّنَ الشَّجَرِ الأَخْضَرِ نَارًا فَإِذَا أَنتُم مِّنْهُ تُوقِدُونَ»
یعنی: آن خدایی که از درخت سبز برای شما آتش پدید آورد و شما از آن آتش می‌افروزید.

این آیه افزون بر معنای طبیعی و علمی خود، نکته‌ای اخلاقی و معرفتی نیز در بردارد: ممکن است انسان در ظاهر سبز و شاداب باشد، اما در باطن آتش نهفته‌ای داشته باشد. انسانی که درونش آتش شهوت، حسد، کینه یا تکبر می‌سوزد، هرچند در ظاهر آرام و مؤدب باشد، درونش منبع آفت و خطر است.

تمام آفت‌هایی که از بیرون دامن انسان را می‌گیرد، ریشه در درون خود او دارد. سرچشمه‌ی هر انحراف و آسیبی، باطن آلوده‌ی انسان است. اگر عقیده و اخلاق انسان اصلاح نشود، دشمن بیرونی ـ خواه شیطان، خواه هوای نفس، خواه عوامل اجتماعی ـ به‌آسانی می‌تواند او را از پا درآورد.

به همین جهت، استاد تأکید می‌کنند که نخست باید درون خویش را اصلاح کنیم. اصلاح درون یعنی حضور دائمی قلب در یاد خداوند؛ زیرا در برابر غفلت، ذکر قرار دارد؛ هرکس همواره به یاد خدا باشد، دیگر غافل نخواهد شد.

اگر انسان دچار غفلت شود، دشمن به‌سرعت او را صید می‌کند. در روایات آمده است که امیرالمؤمنین علیه‌السلام فرمودند: «صاعِقَةٌ لا تُصِيبُ الذَّاكِرَ»؛ صاعقه بر انسان ذاکر فرود نمی‌آید.

ظاهر روایت چنین می‌نماید که مقصود از صاعقه، همان آتش آسمانی است، ولی در حقیقت، مقصود از آن بلای ناگهانی و آفت معنوی است. کسی که در یاد خداست، در حصن و پناهی الهی قرار دارد و بلاهای شیطانی به او نمی‌رسد.

در روایت دیگری نیز آمده است که هیچ پرنده‌ای در دریا صید نمی‌شود مگر در همان لحظه‌ای که از یاد خدا غافل است. این روایت اشاره دارد به اینکه تمام موجودات عالم در حالت طبیعی خود، تسبیح‌گوی خداوندند؛ اما هنگامی که لحظه‌ای از تسبیح بازمی‌مانند، زمینه‌ی صید شدنشان فراهم می‌شود.

پس غفلت باعث می‌شود که انسان از حصن الهی خارج شود و شکار شیطان گردد. شیطان نیز، به تعبیر امیرالمؤمنین علیه‌السلام، صیادی ماهر است. تیرهای وسوسه‌اش را آماده دارد و در کمین غافلان نشسته است. هرگاه انسان لحظه‌ای غافل شود، شیطان همان دم تیر را رها می‌کند.

این تیر، گاه به هدفی حساس می‌خورد و انسان را از پای درمی‌آورد و اگر هم به نقطه‌ی اصلی اصابت نکند، زهر خود را در وجود انسان می‌ریزد و او را بیمار می‌سازد. پس باید دانست که دشمن ما بیکار نیست؛ او در کمین است و غفلت ما، فرصت اوست.

شیطان دشمن آشکار و دیرینه‌ی انسان است. او از روز نخستِ خلقتِ آدم قسم یاد کرد که بندگان خدا را تا می‌تواند از مسیر حق منحرف سازد. این دشمن، صیادی است ماهر، صبور و لجوج؛ و ما اگر اندکی غفلت کنیم، بی‌درنگ در دام او گرفتار خواهیم شد.

مشکل آنجاست که ما، به تعبیر استاد، «غافلانِ حرفه‌ای» هستیم؛ یعنی چنان به غفلت خو گرفته‌ایم که آن را در بسیاری از رفتارهای روزمره نمی‌شناسیم. گمان می‌کنیم فقط در میدان گناه آشکار، غفلت معنا دارد؛ در حالی که غفلت ممکن است در دلِ عبادت و درس و مباحثه نیز رخ دهد.

چه‌بسا انسان در حال بحث علمی با دوستش باشد و در دل بگوید: «من باید سخنم را بر او غالب کنم»، نه برای کشف حقیقت بلکه برای اثبات خود. این همان لحظه‌ی غفلت است. شیطان از همین‌جا وارد می‌شود. چه‌بسا در رابطه‌ی شاگرد و استاد، در جایگاه درس و تعلیم، انسان گرفتار خودبینی شود و در ظاهر به دنبال حق باشد، اما در باطن اسیر هوای نفس گردد.

غفلت همیشه به معنای ارتکاب جنایت یا گناه آشکار نیست. گاهی درون انسان، تنها لحظه‌ای از یاد خدا غافل می‌شود؛ همان لحظه آغاز انحراف است. همان‌گونه که در تیراندازی، انحرافی به اندازه‌ی یک میلی‌متر می‌تواند گلوله را چندین متر از هدف دور کند، در سیر الی‌الله نیز لحظه‌ای بی‌توجهی می‌تواند انسان را از مسیر اصلی منحرف سازد.

استاد در پایان می‌فرمایند: این سخنان، پیش از آنکه خطاب به دیگران باشد، تذکری است برای خودِ ما. هر یک باید این معارف را نخست در جان خود بنشانیم و در پی اصلاح خویش باشیم، نه در پی داوری دیگران. ما مأمور به مراقبه‌ی خودیم، نه محاکمه‌ی غیر.

غفلت، بیماری‌ای است که با کوچک‌ترین سستی بازمی‌گردد. همان‌گونه که بدن انسان، پس از شست‌وشو، در تماس با آلودگی دوباره نیاز به تطهیر دارد، روح نیز باید پیوسته پاکیزه شود. تا هنگامی که ذکر و مراقبه و محاسبه در زندگی ما جاری نباشد، دل از آلودگی غفلت پاک نمی‌ماند.

پس باید همواره از خداوند بخواهیم که دل ما را ظرفِ معارف الهی قرار دهد، ما را از دام غفلت و وسوسه‌ی شیطان برهاند و در مسیر نور و حقیقت ثابت‌قدم بدارد.