۱۴۰۴/۰۸/۱۵

سردبیر

سبک زندگی متقین؛ دقت در حلال و حرام، مسئولیت‌پذیری و خوف الهی

بسم الله الرحمن الرحیم

سلسله جلسات درس اخلاق

با موضوع وصایای رسول خدا صلوات الله علیه وآله به ابوذر

جلسه هفتاد و دوم – 14/08/1404

در این بخش از روایت، پیامبر خدا فرمودند که نشستن در مسجد، جز در سه حالت، لغو و بیهوده است. یکی از این حالات، همین جلسه‌ای است که به مذاکره علمی و بحث درسی می‌گذرانیم؛ بنابراین نشستن انسان در مسجد، وقتی همراه با بحث علمی باشد، لغو نیست. من چون در دو سه شب یا هفته گذشته مفصل درباره مسجد سخن گفته‌ام، اینجا بحث‌های پیشین تکمیل می‌شود. حالت دوم، ذکر خدا گفتن است؛ و حالت سوم قرائت قرآن.

قرآن خواندن یکی از آدابی است که انسان باید در مسجد و هنگام نماز به آن توجه کند. وقتی وارد مسجد شدید، نه دیر بیایید و نه زود خارج شوید. بلکه اندکی زودتر بیایید، چند دقیقه‌ای بمانید، قرآن بخوانید؛ این کار بسیار پسندیده است. شایسته است هر مسجدی قاری قرآن داشته باشد تا قرآن را زنده و روشن بخواند، اذان را زنده بگویند، امام جماعت سر وقت بر سجاده حاضر باشد و نماز در وقت خود اقامه شود. پس از نماز نیز اگر مراسمی هست برگزار شود و بعد هم قرائت قرآن صورت گیرد. خودتان قرآن بخوانید و نماز بخوانید. پیامبر فرمودند: قرآن بخوانید یا ذکر خدا بگویید.

امیرالمؤمنین علیه‌السلام فرمودند: ذکر خدا، لذت دوستداران الهی است؛ یاد خدا، هم‌نشینی با محبوب است. اینها روایات امام علی بن ابی‌طالب علیه‌السلام است. همچنین امام صادق علیه‌السلام فرمودند: تسبیحات زهرای اطهر همان ذکر کثیر است که خداوند فرموده: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اذْکُرُوا اللَّهَ ذِکْرًا کَثِیرًا». درباره ذکر و تسبیح چون پیش‌تر سخن گفته‌ایم، در اینجا فقط چند روایت خوانده می‌شود تا وارد بخش بعدی شویم.

حضرت فرمودند: سؤالات علمی خود را در مسجد مطرح کنید. امیرالمؤمنین علیه‌السلام فرمودند: دانش، بهترین راهنماست؛ کسی که دانش دارد، راهنما دارد. ریشه فضیلت‌ها دانش است و نقطه پایان فضیلت‌ها نیز دانش است. دانش، گمشده مؤمن است؛ هر جا فرصتی بیابد، در پی آن می‌رود و می‌پرسد: «این موضوع را می‌شود برایم توضیح دهید؟»

هر کس در حال طلب دانش مرگش فرا برسد، میان او و پیامبران تنها یک درجه تفاوت خواهد بود. رسول خدا فرمودند: هر کس برای طلب دانش از خانه بیرون رود، تا زمانی که بازگردد، در راه خدا قدم برداشته است و همه کارهای او عبادت محسوب می‌شود. دانش لزوماً به معنای رفتن به دانشگاه، فیزیک یا شیمی نیست؛ آن هم جای خود دارد. یا حوزه علمیه، مدرسه و درس طلبگی نیز جای خود را دارد. اما حتی اگر کسی از خانه به مسجد بیاید، درسی از اخلاق یا چند مسئله شرعی بشنود، این هم دانش است. یا مثلاً تفسیری، جلسه‌ای؛ هر کس در جستجوی دانش باشد، بهشت در جستجوی او برمی‌آید.

همه این‌ها مربوط به دانش و ذکر بود. حال پیامبر خدا فرمودند: این ذکر، این قرآن و این دانش را در مسجد انجام دهید؛ که اگر در مسجد باشد، ارزش افزوده بسیار پیدا می‌کند. همه ما باید تلاش کنیم که مساجد رونق داشته باشند، مبادا رونق نیابند و روز قیامت از ما شکایت کنند.

روایتی شنیده‌اید که امام صادق علیه‌السلام فرمودند: مساجد از همسایگان خود که در مسجد حاضر نمی‌شوند، نزد خداوند شکایت می‌کنند. این بخش از روایت را شنیده‌اید. در ادامه، خداوند متعال به مساجد وحی فرمود: به عزت و جلال خودم سوگند، حتی یک رکعت نماز را از آنان قبول نخواهم کرد؛ در میان مردم عدالتشان را آشکار نمی‌سازم، رحمت من شامل آنان نمی‌شود و در بهشت همسایه و نزدیک من نخواهند بود.

البته این افراد تکلیفشان را انجام داده‌اند؛ بحث سر تکلیف نیست. کسی که نماز را در خانه‌اش خوانده، تکلیف شرعی خود را انجام داده است؛ اما سخن از رشد و کمال است. نماز فقط برای رفع تکلیف نیست؛ نماز معراج مؤمن است، قربانی مؤمن است، وسیله قرب الهی است. نماز باید انسان را به درجات عالیه برساند. نماز، دفتر تکالیف یا مشق شب نیست که بگوییم: «من تکلیف را انجام دادم.» باید دید این نماز چه ثمره‌ای دارد و چگونه انسان را بالا می‌برد.

بحث مسجد تمام شد و اکنون وارد بخش دیگری می‌شویم؛ بحث تقوا. حضرت فرمودند: «يَا أَبَا ذَرٍّ كُنْ بِالْعَمَلِ بِالتَّقْوَى أَشَدَّ اِهْتِمَاماً مِنْكَ بِالْعَمَلِ فَإِنَّهُ لاَ يَقِلُّ عَمَلٌ بِالتَّقْوَى وَ كَيْفَ يَقِلُّ عَمَلٌ يُتَقَبَّلُ يَقُولُ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِنَّما يَتَقَبَّلُ اَللّهُ مِنَ اَلْمُتَّقِينَ». آیه 30 سوره مائده. پیامبر خدا فرمودند: ای ابوذر، به عمل همراه با تقوا بیشتر همت داشته باش تا به عمل تنها؛ زیرا عملی که با تقوا همراه باشد، نقصان نمی‌پذیرد و چیزی از آن کم نمی‌شود. چگونه ممکن است عملی پذیرفته‌شده، کاسته گردد؟ خداوند جل‌جلاله فرموده است: «اِنَّمَا یَتَقَبَّلُ اللّهُ مِنَ الْمُتَّقِینَ»؛ خداوند تعالی عمل پرهیزکاران را می‌پذیرد، و چون پذیرفت، چیزی از آن کم نخواهد شد.

از اینجا حضرت سخن درباره تقوا را آغاز می‌کنند و تذکراتی در این‌باره به ما می‌دهند؛ گرچه خطاب به ابوذر است، اما مقصود، همه ما هستیم. تقوا یعنی حفظ خود از خطرات، هر خطری که باشد. البته معنای کلی تقوا همین است؛ اما وقتی در علم اخلاق از تقوا سخن می‌گویند، مقصود خطری است که به سعادت دنیا و آخرت انسان مربوط می‌شود. یعنی وقتی گفته می‌شود: «پرهیزکار باش»، یعنی خودت را از خطر حفظ کن.

در درس اخلاق وقتی می‌گویند: «با تقوا باش»، یعنی از خطراتی که دنیا و آخرت تو را تباه می‌کنند، دوری کن. هنگامی که در قرآن و روایات از تقوا سخن می‌آید، مراد، تقوای الهی است. متقین کسانی هستند که در قبال دین و دستورات خدا احساس خطر می‌کنند و خود را از آسیب در این زمینه حفظ می‌نمایند.

خلاصه ریشه تقوا، احساس ترس از خطر است. انسان وقتی در دلش ترس از آسیبی پیدا می‌شود، کاری می‌کند تا از آن خطر در امان بماند. مثلاً اگر از حیوانی بترسد، به سنگری پناه می‌برد و خود را محفوظ می‌کند یا از آن حیوان دور می‌شود. در فارسی به این حالت، پرهیزکاری می‌گویند؛ یعنی انسان از چیزهایی که موجب آسیب است، پرهیز می‌کند.

امیرالمؤمنین علیه‌السلام در خطبه ۱۱۳ نهج‌البلاغه تقوا را چنین معنا کرده‌اند: «ای بندگان خدا! تقوای الهی دوستان خدا را از ارتکاب حرام بازمی‌دارد.» یعنی کسی که سراغ حرام نمی‌رود، تقوا دارد. خوف و ترس از عذاب الهی در دل‌های آنان قرار گرفته است؛ و همین خوف، عامل تقواست.

سپس حضرت شاهد آوردند و فرمودند: این خوف الهی چنان در دل‌های آنان اثر گذاشته که شب‌ها آنان را برای عبادت بیدار داشته و در شدت گرمای روز، آنان را تشنه نگاه داشته است. یعنی اهل روزه‌اند؛ و فقط به واجبات اکتفا نمی‌کنند، بلکه فراتر می‌روند.

اگر تقوا در انسان باشد، در پیمودن راه کمال و رسیدن به مقصد به او کمک می‌کند؛ حرکتش را سریع‌تر و آسان‌تر می‌گرداند. حتی در امور دنیایی، انسان‌های با تقوا در رسیدن به مقاصدشان موفق‌ترند. خداوند در آیات ۲ و ۳ سوره مبارکه طلاق می‌فرماید: «وَمَن یَتَّقِ اللّهَ یَجْعَلْ لَّهُ مَخْرَجًا * وَیَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لَا یَحْتَسِبُ». این وعده هم شامل امور دنیوی است و هم امور اخروی. یعنی اگر انسان تقوا داشته باشد، هم دنیای او سامان می‌یابد و هم آخرتش. اما اگر تقوا نباشد، معلوم نیست چه بر سر انسان خواهد آمد.

بحث درباره تقوا مفصل است. وقتی بخواهم بحث تقوا را آغاز کنم، باید دست‌کم مجموعه‌ای از مسائل را مطرح نمایم؛ از روایاتی که از اهل‌بیت علیهم‌السلام، از امیرالمؤمنین علیه‌السلام، از صحیفه سجادیه و دیگر منابع وارد شده است. در تقسیم‌بندی‌ها، آثار و نتایج تقوا بیان شده است. اینکه چرا امام جمعه هر هفته خود و مردم را به تقوا سفارش می‌کند؛ و این سفارش چه اثر و معنایی دارد.

بدانید که تقوا پایان کار نیست؛ تقوا آغاز راه است. وقتی می‌گوییم «تقوا، تقوا، تقوا»، منظور این نیست که اگر کسی باتقوا شد، دیگر همه چیز تمام است. بلکه وقتی انسان باتقوا شد، تازه خطاب‌ها آغاز می‌شود: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا»، یا «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ اتَّقَوْا». عمل به واجبات و ترک محرمات تازه انسان را آماده می‌کند تا در مسیر حرکت کند.

پس از بیان اهمیت تقوا که پیامبر خدا به ابوذر فرمودند، حضرت از این نقطه حرکت کرده و به بیان نشانه‌ها و صفات متقین می‌پردازند و به برخی ویژگی‌های اهل تقوا اشاره می‌کنند.

خود امیرالمؤمنین سلام‌الله‌علیه در نهج‌البلاغه، در خطبه متقین، حدود صد صفت از صفات پرهیزکاران را بیان فرموده‌اند و آن بحث نیز بسیار شیرین و شنیدنی است. اما در اینجا، پیامبر خدا تنها چند نکته از نشانه‌ها و صفات متقین را ذکر فرمودند. یکی از این نکات آن است که شخص باتقوا، انسان بی‌مبالات و بی‌قیدی نیست. ما باید برای خود قیودی و چارچوب‌هایی داشته باشیم. انسان بی‌خیال، بی‌قید و بی‌مبالات است؛ هر چه شد، شد؛ هر چه آمد، آمد؛ هر چه رفت، رفت؛ هرچه پیش آمد، پذیرفت. چنین کسی تقدیر را نیز به گونه‌ای می‌نگرد که گویا هرجا خدا دلش خواست او را می‌برد و هرچه پیش آمد، همان است. اما این روش، روش انسان باتقوا نیست.

انسان باتقوا دائماً خود را مورد محاسبه قرار می‌دهد؛ حلال و حرام را بررسی می‌کند؛ همه چیز زندگی‌اش، از خورد و خوراک و پوشاک گرفته تا مسکن و پولی که برای آن هزینه کرده را محاسبه می‌کند. نگاه می‌کند ببیند این مالی که تهیه کرده چگونه به دست آمده و در کجا مصرف شده است. آیا پولی را که از راه حلال به دست آورده، در جایی مصرف کرده که خداوند از آن راضی است؟

برخی مردم تلاش می‌کنند، زحمت می‌کشند، شبانه‌روز کار می‌کنند و مال حلال به دست می‌آورند؛ اما آن مال را در جای نادرست مصرف می‌کنند. این، تقوا نیست. تقوا یعنی توجه به هر دو مرحله؛ هم راه کسب درآمد، و هم محل مصرف. باید مراقب باشد که حق کسی در اموالش ضایع نشود؛ حق سائل و محروم سر جای خود است. بخشی از این حقوق واجب است؛ مثل زکات یا خمس. این‌ها واجبات مالی‌اند و جای بحث خود را دارند.

گاهی انسان حق همسر یا فرزندش را ضایع می‌کند. این نیز خلاف تقواست. پیش‌تر نیز گفته شد که حق همسر، دین بر گردن انسان است؛ برخلاف پدر و مادر یا فرزند که واجب‌النفقه‌شان تنها در صورت نیاز است. اگر پدر و مادر یا فرزند فقیر باشند و انسان توان مالی داشته باشد، باید نفقه آن‌ها را بدهد. اما اگر خودش فقیر بود، نفقه بر او واجب نیست. مثلاً اگر امروز فقیر است، پرداخت نشدنی است؛ و اگر پنج سال بعد توانگر شد، پدر یا مادر نمی‌توانند ادعای دین گذشته کنند؛ زیرا نفقه آنان دین به عهده او نبوده است. اما حقوق همسر از نوع دین است و همواره بر عهده مرد قرار دارد و زن می‌تواند آن را مطالبه کند، هرچند در عمل بسیاری از زنان گذشت می‌کنند.

بنابراین، انسان باید مراقب باشد حقوق دیگران را، چه واجب و چه مستحب، پایمال نکند. شخص باتقوا آن نیست که از هر راهی پول به دست آورد و در هر جا مصرف کند؛ او برای خود حد و مرز دارد، چارچوب دارد، برای زندگی‌اش حریمی قائل است و برخی امور را رعایت می‌کند.

به همین دلیل پیامبر خدا به ابوذر فرمود: «یا اباذر، لایکون الرجل من المتقین…»؛ یعنی انسان از اهل تقوا نخواهد بود مگر آنکه نفس خود را محاسبه کند. باید از خود حساب بکشد، حتی بیشتر و دقیق‌تر از حساب‌کشی شریک از شریکش. همان‌گونه که در شراکت، حساب پول، سود و زیان را تا قران و دینار محاسبه می‌کنند، انسان باتقوا نیز باید چنین دقتی در محاسبه نفس داشته باشد.

حضرت فرمود: «…اَشَدَّ مِن مُحَاسَبَةِ الشَّرِیکِ شَرِیکَهُ»؛ یعنی از خود سخت‌تر از شریک که شریکش را حساب می‌کشد، حساب بکشد. بداند از کجا خورده و نوشیده است؛ لباسش را از کجا تهیه کرده؛ آیا این‌ها را از راه حلال به دست آورده یا از راه حرام. کسی که از این امور غافل باشد، متقی نخواهد بود.

انسان متقی نخواهد بود مگر اینکه همه این امور حواسش باشد. مثلاً طرف در اداره نشسته و می‌بیند فرصتی هست که با تلفن از بیت‌المال تعریف کند و حال همسر یا فرزندش را بپرسد؛ با تلفن بیت‌المال زنگ می‌زند ده دقیقه حرف می‌زند — حتی اگر دو دقیقه یا چند ثانیه هم باشد — و این تصرف در بیت‌المال است. ممکن است صاحب آن زمان، آن پول را در جای دیگری مصرف کرده باشد؛ او مشغول کاری شده و بدون اجازه تصرف کرده است. در برابر همه این‌ها مسئول است. اگر انسان در حال انجام وظیفه باشد، ولو نماز بخواند، نماز او باطل است مگر آنکه پیش از آن با صاحب کارش هماهنگ کرده باشد: «آقا من می‌خواهم نمازم را بخوانم.» اگر صاحب کار گفت نمی‌شود، نمی‌توانی سر محل کار نماز بخوانی؛ تکلیف استثناها هست، اما استثنا نباید به شکلی باشد که حقوق دیگران پایمال شود.

ما باید احکام الهی را بزرگ بدانیم؛ حلال و حرام خدا برای ما بزرگ باشد؛ نجاست و طهارت برای ما مهم باشد. متأسفانه برخی امور برای مردم عادی شده‌اند. دشمن از طریق سبک زندگی اسلامی عبور کرده و به ترویج حرام‌خواری و عادی‌سازی محرمات رسیده است. او گام‌به‌گام جلو می‌آید؛ ابتدا بحث سبک زندگی را تغییر دادند و سپس به ترویج محرّمات پرداختند. امروز می‌بینیم تبلیغاتی انجام می‌شود که انسان را به نگهداری سگ، مصرف مواد نامشروع، یا عادی‌سازی رفتارهای مخالف شریعت تشویق می‌کند. این بدآموزی‌ها و عادی‌سازی‌ها باید جدی گرفته شوند.

مثلاً در یک مورد، شخصی می‌گفت: «رفتم خواستگاری؛ دختر گفت بعضی وقت‌ها شراب می‌خورم، ولی نماز هم می‌خوانم.» این‌گونه اظهارها، عادی‌سازی حرام‌خواری است و نباید در برابر آن کوتاه آمد؛ اگر کوتاه بیاییم، گام بعدی بدتر خواهد بود. از طرف دیگر، بعضی به بهانه اینکه «ما نمی‌توانیم قانون را اجرا کنیم»، از مسئولیت شانه خالی می‌کنند: «نمی‌توانم جلو کسی را بگیرم که بد حجاب است یا عمل خلافی انجام می‌دهد.» این روحیه موجب نفوذ مفاسد در جامعه می‌شود.

لذا خانواده‌ها و افراد باید مراقبت و حساسیت زیادی به خرج دهند. بخش عمده تربیت فرزندان بر عهده والدین است؛ نباید فکر کنیم فرزندان خودبه‌خود درست خواهند شد. حتی در نظام اسلامی هم باید تربیت کرد؛ تربیت از جانب پدر و مادر آغاز می‌شود. فرزند در طول شبانه‌روز چهارساعت یا پنج ساعت در مدرسه است و بیست ساعت در معرض نظارت خانواده. اگر همه چیز را به مدرسه واگذار کنیم، اشتباه کرده‌ایم؛ مسئولیت تربیت بر دوش والدین است.

البته مؤسسات متعدد مدرسه، مسجد، صدا و سیما و محیط اجتماعی همه نقش دارند؛ اما والدین نقش اصلی را ایفا می‌کنند. باید دقت کنیم و نقش هر نهاد را در تربیت و نگهداری ارزش‌ها و هنجارهای دینی ببینیم و به آن عمل کنیم.

پیامبر خدا به ما می‌فرماید بی‌مبالات نباشید؛ نسبت به امور، توجه و دقت داشته باشید، بی‌تفاوت نمانید. یکی از نمونه‌هایی که در گذشته بسیار منکر و ناپسند شمرده می‌شد، بیرون غذا خوردن بود. مردم به این سادگی در بیرون غذا نمی‌خوردند. حتی اگر به مسافرت می‌رفتند، با خود غذا می‌بردند و اگر در بین راه چیزی مثل چای می‌خوردند، سعی می‌کردند در مصرف آن دقت داشته باشند و حتی اجرت آن مکان را می‌پرداختند تا حقی ضایع نشود.

اما امروز برخی افراد هفته‌ای پنج یا شش شب غذای بیرون می‌خورند، یا غذا سفارش می‌دهند و حتی رسانه‌ها مانند تلویزیون نیز این را تبلیغ می‌کنند. صحبت من این نیست که زندگی را سخت کنیم یا از امکانات استفاده نکنیم؛ بلکه می‌گویم باید مراقبت داشت. آیا آن آشپز نسبت به طهارت و نجاست دقت دارد؟ آیا متدین است؟ این امور اثر وضعی دارند. پس باید مبالات داشت، مراقب بود. مؤمن حتی هنگام غذا خوردن «بسم‌الله» می‌گوید و با توجه می‌خورد، نه اینکه با بی‌خیالی و «هرچه پیش آید» رفتار کند.

پیامبر خطاب به ابوذر می‌فرماید: «يَا أَبَا ذَرٍّ مَنْ لَمْ يُبَالِ مِنْ أَيْنَ يَكْتَسِبُ اَلْمَالَ لَمْ يُبَالِ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ أَيْنَ أَدْخَلَهُ اَلنَّارَ» یعنی اگر کسی توجه نکند که مال را از کجا به دست می‌آورد، خدا هم باکی ندارد که او را در کدام بخش دوزخ بیفکند. کسی که بی‌پروا در کسب و مصرف مال است، خداوند نیز با او بی‌پروا رفتار می‌کند.

ای ابوذر! اگر کسی دوست دارد گرامی‌ترین مردم باشد، باید تقوا پیشه کند و بترسد. این ترس، باید در عمق جان انسان باشد. انسان مؤمن در برابر دشمن بیرونی و دشمن درون باید شجاع باشد، اما در برابر گناه و نافرمانی خدا باید خوف الهی داشته باشد. خداوند در قرآن فرموده: «إنَّ أکرَمَکُم عندَ اللهِ أتقاکُم.»

نیز آمده است: «يَا أَبَا ذَرٍّ إِنَّ أَحَبَّكُمْ إِلَى اَللَّهِ جَلَّ ثَنَاؤُهُ أَكْثَرُكُمْ ذِكْراً لَهُ وَ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَتْقَاكُمْ لَهُ وَ أَنْجَاكُمْ مِنْ عَذَابِ اَللَّهِ أَشَدُّكُمْ لَهُ خَوْفاً» یعنی محبوب‌ترین شما نزد خدا کسی است که بیشتر یاد خدا باشد؛ گرامی‌ترین شما نزد خدا پرهیزکارترین شماست، و نجات‌یافته‌ترین شما از عذاب، کسی است که بیش از همه از خدا بترسد. پیش‌تر نیز عرض شد که خوف، مقدمه رسیدن به تقواست.

ای ابوذر! متقین کسانی هستند که حتی از امور مباح نیز اندکی پرهیز می‌کنند تا به شبهه نیفتند. آنان بر لبه پرتگاه نمی‌روند. مثلاً می‌گویند فلان کار مکروه است؛ درست است که حرام نیست، اما خداوند آن را بی‌حکمت مکروه نکرده. این مکروه مانند حصاری است تا انسان لیز نخورد و به گناه نیفتد؛ یعنی فاصله‌ای با حرام ایجاد می‌کند.

اگر کسی مدام لبِ پرتگاه حرکت کند، هر لحظه احتمال سقوط هست. اول چند کار مکروه انجام می‌دهد، بعد به حرام نزدیک می‌شود. بار اول که حرام انجام می‌دهد، بدنش می‌لرزد؛ بار دوم کم‌تر؛ بار سوم اصلاً نمی‌لرزد؛ بار چهارم عادت می‌کند؛ بار پنجم به دنبال حرام می‌گردد. کم‌کم مهارت پیدا می‌کند؛ مثل کسی که عمداً و آگاهانه غیبت می‌کند، دروغ می‌گوید، نمامی می‌کند و پشت سر مردم سخن می‌برد. این کار برایش عادی شده، تجربه دارد و حتی در آن متخصص شده است.

ای ابوذر! این را هم بگویم و تمام: «يَا أَبَا ذَرٍّ مَنْ أَطَاعَ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فَقَدْ ذَكَرَ اَللَّهَ وَ إِنْ قَلَّتْ صَلاَتُهُ وَ صِيَامُهُ وَ تِلاَوَتُهُ لِلْقُرْآنِ» یعنی هر که خدا را اطاعت کند، در حقیقت یاد خدا را گفته است، اگرچه نماز و روزه و قرائت قرآنش کم باشد. اگر واجباتش را انجام می‌دهد و گهگاه مستحباتی نیز انجام می‌دهد اما مراقب یاد خداست، این ارزشمند است؛ زیرا همین یاد خدا، او را نگه می‌دارد و نمی‌گذارد به گناه بیفتد.