۱۴۰۴/۰۵/۱۶

سردبیر

دعا، اظهار عجز به درگاه خداست که رحمت را سرازیر می‌کند

بسم الله الرحمن الرحیم

سلسله جلسات درس اخلاق

با موضوع وصایای رسول خدا صلوات الله علیه وآله به ابوذر

جلسه پنجاه و نهم – 15/05/1404

از دنیا فاصله بگیر؛ ولی خدا می‌شوی

آخرین مطلبی که در آن جلسه عرض کردم این بود وَ مَنْ أَرَادَ كَرَامَةَ اَلْآخِرَةِ ادامه آن سخنی که پیامبر خدا به ابوذر فرمودند: هر کس کرامت و بزرگی آخرت را بخواهد، زینت دنیا را ترک می‌کند. « وَ مَنْ أَرَادَ كَرَامَةَ اَلْآخِرَةِ فَلْيَدَعْ زِينَةَ اَلدُّنْيَا ». زینت دنیا را باید چه کار کرد؟ ترک کرد. «فَإِذَا كُنْتَ كَذَلِكَ أَصَبْتَ وَلاَيَةَ اَللَّهِ» و اگر چنین کاری کرد، از دنیا فاصله گرفت، وارد ولایت خدا می‌شود؛ می‌فرماید: ای ابوذر، اگر این کار را کردی، به دوستی خدا رسیده‌ای. ولیّ خدا می‌شوی، دوست خدا می‌شوی. تا زمانی که انسان از دنیا عبور نکند و به دنیا بی‌اعتنا نشود و به آخرت رو نیاورد و به نعمت‌های پایدار آخرت توجه نکند، به این نعمت‌های اخروی علاقه‌مند نمی‌شود و به آن‌ها قرب پیدا نمی‌کند. تا خودت را از دنیا دور نکنی، به آخرت نزدیک نمی‌شوی. نباید دنیا در نظر انسان بزرگ باشد و آخرت کوچک؛ برعکس، باید چنین باشد.

لذا در اینجا فرموده است: زینت دنیا. زینت شامل همه چیز می‌شود؛ زینت شامل زیورآلات، آرایش‌ها، تمیزی، مرتب بودن و… می‌شود. این همه زینت باید برای آخرت باشد.

برای خدا زینت کنید

برخی از این آرایش کردن‌ها مستحب است، بدانید؛ یعنی اگر کسی آن را با نیت استحباب انجام دهد و برای این‌که خدا از این کار خوشش می‌آید، انجام دهد، این دیگر دنیاطلبی نیست. گاهی افراد تصور می‌کنند اگر کسی کت‌ و شلوار شیک بپوشد، لباس مرتبی بپوشد و منظم باشد، می‌گویند: ببین چقدر دنیاطلب است. متأسفانه برخی از بچه‌های متدیّن و حزب‌اللهی‌ها از منظم بودن و مرتب بودن فاصله می‌گیرند، چون در ذهنشان این است که اگر مثلاً لباس خوبی بپوشند و تر و تمیز باشند، دنیاطلبند. این‌گونه نیست. دنیاطلبی این نیست. فراموش نکنید؛ یک بار دیگر هم عرض کردم: شما باید ببینید نیت و هدف شما از این کار چیست. اگر کسی با نیت استحباب این کار را انجام دهد و بگوید خدا دوست دارد، فرموده است: من زینتی را که به تو دادم، آن چیزهایی را که به عنوان زینت برایت قرار داده‌ام، آشکار کن؛ اصلاً با زینتت بیرون بیا. لذا فرموده است: «خُذوا زینتکم عند کلّ مسجد»؛ یعنی لباس نیکو بپوش، بیا مسجد. لباس خوبت را بپوش، بیا مسجد. این زینت کردن خودش مستحب است، برای این‌که خدا از این کار خوشش می‌آید. وقتی خدا خوشش آمد و تو هم این کار را به نیت استحباب انجام دادی، دیگر دنیاطلبی نیست؛ آخرت‌طلبی است.

مانند آرایش کردن زن برای شوهرش، یا شوهر برای زنش؛ این دنیاطلبی نیست. اگر به خاطر این‌که خدا گفته که باید برای همسرت زینت کنی، این کار را انجام دهی، می‌شود عبادت. تصور نکنید که اگر چنین کاری کردید، طرف مقابل پررو می‌شود و توقعش بالا می‌رود. اگر خواست، اشکالی ندارد، این کار را انجام دهید. همان‌طور که مرد احساساتی دارد و اگر این احساسات در مسیر صحیح قرار نگیرد، به حرام می‌افتد، زن نیز همین‌گونه است؛ هیچ فرقی ندارد. اگر پاسخ مناسبی دریافت نکند، به حرام و گناه می‌افتد. باید مراقب باشید.

یک‌بار دیگر نیز این مطلب را برایتان عرض کرده‌ام. امام صادق (علیه‌السلام)، روزی یکی از دوستانشان به خانه‌ ایشان رفت و در زد. دید امام با لباسی به رنگ گلبهی دم در آمدند. تصور کنید من یک تی‌شرت صورتی به تن کنم و جلوی در خانه بیایم، ببینید مردم چه تصوری خواهند داشت؟ گفت: ای فرزند رسول خدا، این لباس رنگش زنانه است. فرمودند: اهل خانه از این رنگ خوششان می‌آید. وقتی در خانه هستم، این لباس را می‌پوشم. مسجد که می‌آیم، با این لباس نمی‌آیم؛ در مجامع عمومی با آن ظاهر نمی‌شوم. زینت برای همسر، عبادت است اگر شخص توجه داشته باشد. حتی مستحب هم هست.

در دید و بازدید از دوستان نیز این موضوع آمده است؛ در روایات داریم: کسی که می‌خواهد به دیدار دوستش برود، لباس مرتب بپوشد، موهای خود را مرتب کند، و خوشبو باشد. برای هر قدمی که برمی‌دارد، خداوند گناهانش را می‌آمرزد، درجه‌ای به او اضافه می‌کند و یک حسنه برایش می‌نویسد. چون برای خدا به دیدار دوستش می‌رود، نه برای گناه یا مثلاً بخواهد مطلبی را بیان کند یا غیبت کسی را نماید؛ اما می‌خواهد برای خدا برود، مرتب و تمیز و معطر و شانه‌زده باشد. این امر باعث افزایش معاشرت می‌شود و آن ارتباط را تقویت می‌کند. اگر چنین رفتاری را به قصد قربت انجام دهد، این‌ها دنیاطلبی نیست؛ عبادت است.

بله، اگر محرک انسان برای زینت کردن و تجمل برای دیگران و انگیزه‌هایی چون هوای نفس و لذت‌جویی باشد، این امور ممنوع و در دسته‌ی دنیاطلبی قرار می‌گیرند. اما در دستورات دینی تأکید شده که مؤمن باید همواره تمیز و منظم باشد. مجالس مؤمنان باید بهترین، شیرین‌ترین و معطرترین مجالس باشند. همه چیز باید زیبا و دل‌پذیر باشد. حکمت این موضوع آن است که مؤمنان با یکدیگر مأنوس می‌شوند، انس می‌گیرند، رفاقتشان بیشتر می‌شود و از نور همدیگر بهره‌مند می‌گردند. باید چنین باشد. متأسفانه، همان‌طور که عرض کردم، ما می‌گوییم مسلمانیم، اما هیچ‌کدام از دستورات اسلامی را نه می‌دانیم، نه عمل می‌کنیم، نه می‌رویم یاد بگیریم، نه به آن اهمیت می‌دهیم. این روش‌ها، ساخته و پرداخته‌ی ذهن خودمان است. کارهایی انجام می‌دهیم که نه مبتنی بر دین است، نه عقل. اهل ایمان باید منظم و مرتب باشند. محاسن، موی سر، این‌ها باید تا جایی که مقدور است مرتب باشد.

بهره نیکوکار از دعا به قدر نمک برای غذاست

سپس حضرت فرمودند: « يَا أَبَا ذَرٍّ يَكْفِي مِنَ اَلدُّعَاءِ مَعَ اَلْبِرِّ مَا يَكْفِي اَلطَّعَامَ مِنَ اَلْمِلْحِ» این نیز عبارتی بسیار زیباست. پیامبر اکرم فضای سخن را به ناحیه‌ای دیگر می‌برند. ای ابوذر، دعای همراه با نیکی همان‌قدر کافی است که نمک برای غذا کفایت می‌کند. تعبیر بسیار لطیفی است.

اظهار عجز رحمت را سرازیر می‌کند

رسول خدا در ارتباط با دعا و نحوه‌ی درخواست از خداوند، نکاتی را در مواضع مختلف بیان فرمودند. دعا یعنی چه؟ دعا یعنی اظهار بندگی در برابر خدای تعالی. انسان با دعا، عبودیت و عجز خود را در برابر خدا اظهار می‌کند. وقتی انسان می‌گوید: خدایا! یعنی می‌گوید من بنده‌ی تو هستم. اظهار عبودیت و اظهار عجز می‌کند. و همین اظهار عجز باعث می‌شود که رحمت خداوند به سوی او سرازیر گردد. لذا در دعا می‌گویند: «أنا الذی، أنا الذی، أنا الذی»؛ این جملات نشان‌دهنده‌ی اظهار عجز است. وقتی انسان چنین می‌گوید، رحمت الهی نازل می‌شود. خداوند پاسخ می‌دهد: «أنا الذی، أنا الذی». خداوند نیز با رحمتی ویژه پاسخ می‌دهد. یا می‌فرماید: خدا را با آن بُعد رحمانی‌اش بخوان. بگو: «أنت الذی… أنت الذی…». تو چنین هستی و من نیز چنین هستم. اظهار عجز کن. این اظهار عجز سبب می‌شود که رحمت الهی به سوی انسان جریان یابد.

دعا عبادت است و عبادت همان دعاست

لذا فرمود: در حقیقت دعا، خود عبادت است. «الدعاء هو العبادة». در روایت نیز داریم که عبادت همان دعاست، چراکه بنده در دعا، خداوند را پروردگار خود می‌خواند، و خود را عبد و بنده‌ی او می‌داند. همین موضوع سبب جلب رحمت الهی می‌شود. فرمود: «وَقالَ رَبُّكُمُ ادْعُوني أَسْتَجِبْ لَكُمْ». خداوند را بخوانید، دعا کنید، تا دعایتان را اجابت کند. «إِنَّ الَّذِينَ يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبادَتِي»… دقت کنید، در آغاز می‌فرماید دعا، سپس در ادامه می‌گوید عبادت. پس دعا همان عبادت است، حقیقت عبادت، دعاست. کسانی که از عبادت خدا تکبّر ورزند، به زودی با ذلت و خواری وارد جهنم خواهند شد. «سَيدْخُلُونَ جَهَنَّمَ داخِرِينَ». وارد آتش می‌شوند. در آیه‌ی شریفه ابتدا «دعا» را ذکر می‌کند، سپس به «عبادت» اشاره می‌فرماید.

بحث دعا بسیار مفصل است. بنده اصلاً نمی‌خواهم وارد بحث دعا شوم. قبلاً هم عرض کردم، اگر بخواهم وارد این موضوع شوم، دست‌کم دو یا سه سال وقت می‌خواهد. یعنی شاید چیزی در حدود صد و پنجاه تا دویست جلسه نیاز باشد تا فقط یادداشت‌هایی را که در این زمینه دارم برایتان بخوانم.

کیفیت دعا به میزان فهم و تعالی روح بستگی دارد

اما اینجا یک پرسش مهم مطرح است: چه عاملی باعث می‌شود که انسان دعا کند؟ چرا ما دعا می‌کنیم؟ چرا از خداوند درخواست داریم؟ علت این درخواست چیست؟ اگر ما بنده‌ی خدا هستیم ـ که هستیم ـ لازمه‌اش آن است که نیاز خود و حاجت‌هایمان را از مولای خودمان طلب کنیم. خدایا، تو مولای من هستی و من بنده‌ات. همان‌گونه که نیازهای بندگان مختلف است، یکی همسر می‌خواهد، یکی خودرو می‌خواهد، یکی دنیا می‌خواهد، یکی آخرت می‌طلبد، یکی گرفتار مشکلات مالی است و دیگری از همسایه‌اش رنجیده خاطر است. این خواسته‌ها بسته به توانایی و قدرت ذهن انسان دارد که چه بخواهد و چگونه تحلیل کند.

الآن فرصتی به او داده شده تا خدمت شخص بزرگی برسد. به قول آن دوستم، می‌گفت کسی خدمت امام زمان رسید. حضرت فرمودند: بخواه، چه می‌خواهی؟ گفت: زردچوبه می‌خواهم. فرصتی یافته تا از امام زمان خواسته‌ای داشته باشد، اما می‌گوید: زردچوبه می‌خواهم! در مقابل، فردی نزد پیامبر آمد و گفت: همنشینی با شما را در قیامت می‌خواهم. پیامبر برایش دعا کردند.

این مسئله بسته به قدرت فکر و میزان فهم و تعالی روح انسان دارد. بنابراین، همان‌طور که خواسته‌های انسان متفاوت است، میزان بندگی و عبودیت او نیز مراحل گوناگونی دارد. در دادن‌های الهی هم چنین است. در ابتدا انسان مادی می‌اندیشد و می‌گوید: خدایا خانه می‌خواهم، خودرو می‌خواهم، همسر می‌خواهم، غذا می‌خواهم.

اما وقتی کمی رشد می‌کند، می‌گوید: ما آخرت نیز داریم، پس بگذار دنیا و آخرت را با هم بخواهم. در دعا نیز چنین است. مثلاً در برخی دعاها که انسان کمی رشد کرده، قرآن می‌فرماید: «ربّنا آتِنا فی الدنیا حسنة و فی الآخرة حسنة». یعنی هم دنیا را می‌خواهد و هم آخرت را؛ نه این‌که فقط دنیا را بخواهد. هر چه ایمان انسان افزوده شود و اعمال خیر انجام دهد، روح او قوی‌تر و معرفتش بالاتر می‌شود. وقتی روح قوی شد و معرفت بالا رفت، خواسته‌هایش نیز تغییر می‌کند. در سطحی، انسان همسر می‌خواهد، فرزند صالح می‌خواهد، مال بیشتر و آسایش در زندگی می‌خواهد. اما در سطحی بالاتر، خواسته‌های معنوی دارد. قرب به خداوند را می‌طلبد، بی‌نیازی از خلق می‌خواهد، دوام نعمت‌ها، تحصیل علم، توفیق خدمت به مردم و دوری از گناه را می‌خواهد. این‌ها خواسته‌های معنوی‌اند؛ گرچه آثار دنیایی هم دارند، اما اصلشان معنوی است. حتی دعاهایش نیز سطح بالاتری پیدا می‌کنند. تا پیش از این، دعا برای خود بوده؛ یا زن و فرزند و خانه و زندگی می‌خواسته، اما در سطحی بالاتر برای دیگران دعا می‌کند: برای دوستانش، همسایگانش.

درخواست از خدا درجه‌ای از ایمان است

خودِ درخواست از خدا، حتی در امور مادی، و در عین حال بی‌توجهی به خلقی که مثل خود نیازمندند، نشانه‌ای از مرتبه‌ای از ایمان است. وقتی انسان می‌گوید: خدایا من گرفتارم، این یعنی به خداوند ایمان دارد؛ این درجه‌ای از ایمان است. و هر چه این ایمان بیشتر شود، خواسته‌ها نیز تغییر می‌کنند.

داستان حضرت موسی (علیه‌السلام) را شنیده‌اید که خدای متعال به او فرمودند: تو چرا وقتی مریض شدی، چیزی از من نخواستی؟ خداوند به موسی فرمود: همه‌ی نیازهایت را از من بخواه؛ حتی علف گوسفندت را و نمک خمیرت را. همین نمکی که به خمیر می‌زنی تا کمی مزه داشته باشد، آن را هم از من بخواه. علف گوسفندت را هم از من بخواه. همه‌ی نیازهایت را از من بخواه؛ همین درخواست، خود عبادت است. همان‌گونه که عرض کردم، دعا عبادت است. آثار دارد.

اگر کسی نیازش را به دیگری عرضه کند و او را مستقل بداند، این شرک و کفر است. اما اگر بگوید فعلاً تو واسطه‌ای هستی از طرف خدا تا کار مرا راه بیندازی، اشکالی ندارد. به همین دلیل مردم به اهل بیت (علیهم‌السلام) متوسل می‌شوند.

امام صادق (علیه‌السلام) فرمودند: خداوند تبارک و تعالی می‌فرماید «و عزّتی و جلالی و مجدی و ارتفاعی علی عرشی»… به عزت و جلال و بزرگواری‌ام و به بلندمرتبه‌گی‌ام بر عرشم سوگند می‌خورم که آرزوی هر کس را که به غیر من امید داشته باشد، ناامید خواهم کرد.

این روایت بسیار زیبا و مفصل است. خداوند به عزت، جلال، مجد و علوّ خود قسم خورده است که اگر کسی به غیر از او امید ببندد، او را خوار خواهد کرد. خداوند می‌فرماید: او در گرفتاری‌ها به غیر من امید بسته، در حالی که همه‌ی گرفتاری‌ها در دست من است. به غیر من امیدوار شده، در حالی که درِ خانه‌ای را می‌زند که صاحبش من هستم و کلید همه‌ی درهای بسته نزد من است. در خانه‌ی من به روی هر که مرا بخواند باز است. ولی آن قسمت اول مهم بود: خداوند سوگند خورده است که اگر کسی به غیر از او امید داشته باشد، امور او را پراکنده خواهد کرد. پس نباید در هیچ حالی از دعا و از خداوند غافل بود. یعنی نباید حتی یک لحظه هم از خدا غافل شد؛ زیرا دعا همان خواندن خداست.

اهل ایمان باش؛ اندک دعا کفایت می‌کند

حال با این مقدمه، رسول خدا به ابوذر چه می‌فرمایند؟ می‌فرمایند: «یا أبا ذر، یکفی من الدعاء مع البرّ ما یکفی الطعام من الملح». این عبارت نخست را گفتیم که بسیار لطیف و زیباست. و در ادامه، درباره‌ی دعا چنین توضیح داده‌اند که اگر تو اهل عمل باشی، اهل ایمان باشی و عمل صالح داشته باشی، همان مقدار اندک دعا نیز کفایت می‌کند.

اینجا پیامبر می‌خواهند بیان کنند که اینطور نیست که از صبح تا شب سر به سجده باشی و دائم ذکر بگویی و مدام روی سجاده باشی! نه، دعا مثل نمک غذاست. اگر نمک زیاد باشد، غذا شور می‌شود و کسی آن را نمی‌خورد. پیامبر به ابوذر فرمودند: «یَکفی من الدُعاء مع البرّ ما یَکفی من الملح». با تمام آنچه راجع به دعا گفتیم ـ که گفتیم دو سال باید درباره‌اش سخن گفت ـ و با همه‌ی اهمیتش، باز هم دعا باید به اندازه باشد؛ البته برای کسی که اهل نیکوکاری و تقواست. یعنی کسی که اهل ایمان و عمل صالح است، اهل برّ است، اهل کمک به دیگران است. برای چنین شخصی یک دعای کوچک، مانند: «خدایا ما را آدم کن»، «خدایا ما را در مسیر رضایتت قرار بده»، «خدایا ما را به حال خود رها نکن»، کفایت می‌کند. دعاهای عمومی و کلی کافی است.

رسول خدا، دعا را مانند نمک می‌دانند. یعنی باید به اندازه باشد، باید به موقع باشد. شما اگر نمک را در غذا در زمان نامناسب اضافه کنید، طعم غذا خراب می‌شود. یا اگر غذا را بدون نمک بپزید و بعداً بخواهید نمک اضافه کنید، باز هم طعم مناسب را نمی‌دهد. باید نمک در زمان پخت غذا، به اندازه، و در وقت مناسب افزوده شود. اگر زیاد باشد، شور می‌شود. اگر کم باشد، بی‌اثر می‌شود. باید درک کنیم که در چه زمانی، چه مقدار، و چگونه دعا کنیم.

لذا این مطالب را به ما آموخته‌اند؛ یعنی هنگامی که دعا مانند نمک شد، نباید به‌خاطر خواب‌آلودگی، کسالت یا بی‌حالی، صرفاً اصرار به ادامه دعا داشت. اگر حال دعا نداری، همان دو خط را بخوان و با التماس بخواه. لازم نیست همیشه دعا طولانی باشد یا پشت سر هم خوانده شود.

اتفاقاً برخی که بسیار دعا می‌کنند، خدا هم کار را تمام می‌کند؛ اما روشن نیست که آینده چگونه خواهد بود. پس باید مصلحت را از خدا خواست. دعاهای فراوان، حتی اگر همراه با سودی باشد، این سود ممکن است مشخص و پایدار نباشد.

دعای بدون عمل مثل پرتاب تیر بدون کمان است

بلافاصله پس از اینکه رسول خدا فرمودند که دعا باید به اندازه باشد، یعنی مانند نمک، ادامه دادند: « يَا أَبَا ذَرٍّ مَثَلُ اَلَّذِي يَدْعُو بِغَيْرِ عَمَلٍ كَمَثَلِ اَلَّذِي يَرْمِي بِغَيْرِ وَتَرٍ» یعنی یا أبا ذر، کسی که دعا می‌کند بدون اینکه عمل نیکی همراه آن باشد، همانند کسی است که تیر را به‌جای آنکه در چله کمان بگذارد، در جای دیگر قرار دهد.

کمان، زه دارد، و تیر باید درون زه قرار گیرد تا کشیده شود و سپس رها شود. اگر زه محکم باشد و شخص نیز توانمند، زمانی که زه را بکشد و رها کند، تیر هم مستقیم حرکت می‌کند، هم مسیر طولانی‌تری می‌پیماید، و هم به هدف برخورد می‌کند. پیامبر اکرم (ص) می‌فرمایند: اگر نیکوکاری و عمل نیکی نباشد و تنها دعا وجود داشته باشد، آن دعا مانند پرتاب تیری است با کمانی که زه ندارد. یعنی بدون نیروی کشش، تیر پرتاب می‌شود؛ که اولاً مشخص نیست تا کجا خواهد رفت، ثانیاً مشخص نیست مستقیم برود یا نه، و ثالثاً ممکن است به هدف برخورد نکند یا اصلاً نکند. اگر قوه و توانش را نداشته باشد، تیر به هدف نخواهد خورد. این تمثیل‌های پیامبر بسیار زیبا و تأثیرگذارند و در جان انسان می‌نشینند.

این قسمت، یعنی «يَرْمِي بِغَيْرِ وَتَرٍ» ان‌شاءالله برای جلسه بعدی باقی بماند، به شرط حیات و با توفیق الهی؛ زیرا نکات دیگری نیز باقی مانده که باید عرض شود.