۱۴۰۴/۰۵/۲۵

سردبیر

خداوند به پاس بندگی برخی شیعیان، بلا را دفع و جامعه را حفظ می‌کند

بسم الله الرحمن الرحیم

سلسله جلسات درس اخلاق

با موضوع وصایای رسول خدا صلوات الله علیه وآله به ابوذر

جلسه شصتم – 22/05/1404

این بخش از بیان رسول خدا و توصیه‌ای که پیامبر اکرم به ابوذر کرده‌اند توصیه‌ای بسیار زیباست؛ خوب گوش کنید، نکات ارزشمندی در آن وجود دارد که شاید کمتر شنیده باشید.

اثر وجودی انسان صالح بر نسل و محیط

«یَا اباذر! إِنَّ اللَّهَ یُصْلِحُ بِصَلَاحِ الْعَبْدِ وُلْدَهُ وَ وُلْدَ وُلْدِهِ، وَ یَحْفَظُهُ فِی دُوَیْرَتِهِ وَ الدُّورَ حَوْلَهُ مَا دَامَ فِیهِمْ» ای ابوذر! همانا خداوند به سبب صالح بودن شخص، فرزندان و فرزندانِ فرزندان او را اصلاح می‌کند. این نکته‌ای بسیار مهم است. همچنین او را در خانه‌اش و کسانی را که در خانه‌های مجاور اویند، تا زمانی که در میان آنان باشد، حفظ می‌نماید.

این نکته بسیار قابل توجه است: حضور یک انسان صالح در محله، آن محله را در امنیت نگاه می‌دارد. حضرت می‌خواهد بفرماید بخشی از آثار وجود یک انسان صالح چنین است؛ علاوه بر آنکه یک فرد صالح سبب می‌شود فرزند و نوادگان او نیز در مسیر صلاح و فلاح قرار گیرند.

خدای تعالی به واسطه صالح بودن بنده‌اش، فرزندان و نوادگان او را نیز اصلاح می‌فرماید. بنده خدا بودن و بر اساس دستورات الهی زندگی کردن، آثار فراوانی دارد. اینکه به ما فرموده‌اند «عبد خدا باشید» به سبب آن است که آثار مترتب فراوانی دارد؛ از جمله اینکه به برکت وجود چنین انسانی که بندگی خدا را می‌کند و به اوامر الهی عمل می‌نماید، فرزندان و نسل او از خطرات مصون می‌مانند.

این نکته بسیار مهم است. البته عکس آن هم وجود دارد؛ در روایات آمده و از برخی آیات نیز می‌توان استفاده کرد که گاهی بلایی ناگهان به انسان می‌رسد، در حالی که او هیچ تقصیری ندارد. اما در برخی متون دینی و روایات آمده است که این پیامد گناهی است که پدر یا حتی پدربزرگ انجام داده است. بنابراین دو طرفه است؛ همان‌گونه که اعمال نیک انسان در نسل او اثر دارد، اعمال بد نیز اثرگذار است.

حتی این تأثیر گسترده‌تر است؛ در عبارت روایت آمده است: «دُوَیْرَتِهِ وَ الدُّورَ حَوْلَهُ» یعنی خانه‌ها و خانه‌های اطراف. یعنی محله، شهر و حتی کشور. گاهی وجود یک ولیّ خدا در شهری سبب می‌شود که عذاب الهی به آن شهر نرسد و گرفتاری‌ها از آن منطقه دور گردد. دعای او در حق دیگران مستجاب می‌شود و بلاها از مردم آن سرزمین دفع می‌گردد.

اگر عبد باشی

البته شعاع وجودی افراد مؤمن یکسان نیست؛ درجاتی دارند. برخی مؤمنان تنها بر خانواده خود اثر می‌گذارند، برخی بر محله، برخی بر شهر، و گاهی وجود یک انسان مؤمن در منطقه‌ای وسیع، سبب می‌شود آن منطقه از آسیب‌ها در امان بماند. این تفاوت درجات، نشانه عظمت بندگی خداست و تأثیری است که عبد حقیقی خدا بر خود و دیگران می‌گذارد.

چه بسیار که ما عمر خود را در امور بیهوده صرف می‌کنیم؛ به جای آنکه عبد خدا باشیم، بنده پول، مقام، شهوت، اشیا و حتی گیاهان و جمادات می‌شویم. طبق آیات قرآن، برخی انسان‌ها عبد طلا و سنگ و جمادات‌اند، برخی عبد باغ و بوستان و نباتات‌اند، برخی عبد شهوات و لذات حیوانی‌اند؛ اما عبد خدا نمی‌شوند.

در حالی که اگر انسان عبد خدا باشد، نتیجه آن تضمین‌شده است. برخلاف بسیاری از امور دنیوی که وعده‌های «تضمینی» می‌دهند اما در عمل خلف وعده می‌کنند، در وعده‌های الهی هرگز خلفی وجود ندارد. محال است خداوند چیزی را تضمین کرده باشد و کسی طبق آن عمل کند و به نتیجه نرسد. هرجا نتیجه حاصل نشده، ایراد از عمل انسان بوده است، نه از وعده خدا.

خداوند فرموده است: اگر عبد من باشید، من آثار و برکات آن را در زندگی شما و نسل شما قرار می‌دهم. «سُبْحانَ الَّذی أَسْرى‌ بِعَبْدِهِ لَیْلًا مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصى». خداوند قرآن را بر عبد خود نازل کرد. تا زمانی که پیامبر خدا بنده نشد، قرآن بر او نازل نگردید. تا عبد نشد، معراج برایش رخ نداد. همان‌گونه که در آیه «وَجَدَ عَبْداً مِنْ عِبادِنا» آمده است، حتی انسان کاملی مانند حضرت موسی باید در کنار یکی از بندگان خدا همچون حضرت خضر قرار بگیرد تا تربیت شود.

عبد یعنی کسی که باور دارد هیچ چیز از خود ندارد: «عَبْدٌ وَما فِی یَدِهِ لِمَوْلاهُ». هرچه دارد، از آنِ خداست. اگر انسان به این حقیقت ایمان بیاورد و در این مسیر گام بردارد، بسیاری از مسائل برایش آسان می‌شود. اگر بنده خدا باشیم، دنیا و آخرت هر دو تأمین می‌گردند و برکاتی که بر ما نازل می‌شود، به اطرافیان و حتی به نسل‌های بعدی نیز می‌رسد. چنان‌که پیامبر فرمودند، برکات بندگی تنها محدود به خود فرد نیست، بلکه نسل‌های بعدی او را نیز شامل می‌شود.

بلاگردان‌ها

چه بسیار است ارزش ناشناخته اولیای خدا! آنان که برای ما دعا کرده‌اند و به واسطه دعای آنان بلاها از ما دفع شده و می‌شود. بارها گفته‌ایم «خدا به من رحم کرد»، اما توجه نداریم که شاید رحمتی که شامل حال ما شده، نتیجه دعای پدر، مادر، یا حتی اجداد ما بوده است. گاهی مادری هنگام خروج فرزندش از خانه دعایی ساده بر زبان می‌آورد: «الهی سالم برگردی». همین دعا که ما ساده می‌گیریم بلاگردان می‌شود و آثار بزرگی دارد.

ما غالباً ارزش دعا را درک نمی‌کنیم. وقتی مادری از دنیا می‌رود، تازه انسان احساس می‌کند برخی کارهایش گره می‌خورد؛ زیرا آن هنگام، مادر هر روز برایش دعا می‌کرد. این خصوصیت ذاتی مادر است؛ حتی اگر اهل عبادت‌های خاص هم نباشد، همین ویژگی دعایش تأثیرگذار است. البته اگر مادر یا پدر اهل بندگی و عبادت باشند، اثر دعا چند برابر می‌شود.

خداوند عمل هیچ‌کس را ضایع نمی‌کند. حتی مرتاض‌های هند با ریاضت‌های غیرشرعی خود به برخی توانایی‌ها دست می‌یابند؛ چه رسد به کسی که ریاضت شرعی بکشد. پس هر عملی اثری دارد؛ همان‌گونه که ناسزا گفتن اثر منفی دارد، اظهار محبت، قرائت قرآن و هر عمل نیک اثر مثبت دارد.

اگر در محله‌ای مداوم قرآن خوانده شود، آن محله نورانی می‌شود؛ زیرا قرآن نور است و نور، ظلمت را از بین می‌برد. برعکس، اگر در جایی ناسزا و گناه رواج یابد، تاریکی بر آن مکان سایه می‌افکند. روح انسان هرچند لطیف است، گاهی نمی‌تواند منشأ این تاریکی یا روشنایی را درک کند، ولی کسی که چشم دلش باز است، می‌فهمد کجا قرآن تلاوت شده و کجا گناه رخ داده است.

خانه‌های قدیمی صفای خاصی داشتند؛ زیرا کارگران با وضو وارد می‌شدند و صبح کار را با ذکر و زیارت آغاز می‌کردند. تفاوت چنین فضایی با فضای آلوده به گناه بسیار است.

آثار اولیای خدا برای ما ناشناخته است. با دعای آنان شهرها و کشورها در آرامش‌اند. چه‌بسا پدری یا مادری سال‌ها پیش کاری خیر انجام داده و امروز ما از برکات آن بهره‌مند می‌شویم. بسیاری از نعمت‌های غیرمنتظره که به ما می‌رسد، از همان اعمال و دعاهای گذشتگان سرچشمه می‌گیرد.

تأثیر دوست بر سرنوشت

دوستان نیز تأثیر فراوانی بر سرنوشت انسان دارند. گاهی دعای یک دوست صمیمی در زندگی انسان مؤثر می‌افتد. یادمان باشد دوستی تنها یک رابطه شخصی نیست، بلکه یک فرهنگ است. در قیامت نیز از انسان درباره دوستانش سؤال می‌شود: چرا با فلانی دوست شدی و چرا با دیگری دوست نشدی؟

روز قیامت خداوند از انسان درباره دوستانش سؤال می‌کند: چرا با فلانی دوست شدی و چرا با فلانی دوست نشدی؟
قرآن می‌فرماید: برخی در قیامت از شدت پشیمانی دستان خود را به دندان می‌گزند؛ یعنی انسان چنان پشیمان می‌شود که انگشت به دهان می‌برد. حتی در برخی آیات آمده است که بعضی از افراد دو دست خود را تا مچ در دهان می‌برند، از حسرت و پشیمانیِ این‌که چرا با فلان شخص دوستی کرده‌اند.

از سوی دیگر، برخی دوستان، انسان را به کمال و مقامات عالی می‌رسانند. او را جزو اولیای خدا می‌کنند، دستش را می‌گیرند و رشد می‌دهند. دوستی چنین تأثیراتی دارد؛ حتی اگر دوستی در حق دوست خود دعا کند، دعای او مستجاب می‌شود، و نه‌تنها برای او، بلکه برای اطرافیان و فرزندان او نیز مستجاب می‌گردد. این بیان رسول خداست و بسیار اثرگذار. پس دعا را کوچک نشمارید؛ دعای دوستان در حق یکدیگر، و به‌ویژه دعای پدران برای فرزندان، آثار فراوانی دارد.

دعای پدر

مرحوم علامه مجلسی ـ رضوان‌الله‌علیه ـ اهل قلم و نگارش بود. اثر عظیم او بحارالانوار است که در صد و ده جلد منتشر شده است. زندگی ایشان را ثبت کرده‌اند؛ اگر سال‌های عمر او را بر تعداد روزهای عمرش تقسیم کنیم، درمی‌یابیم که به‌طور میانگین هر روز حدود ده خط نوشته است؛ یعنی از کودکی تا پایان عمر، قلم از دست او نیفتاده است.

نقل است که در همان ایام کودکی، زمانی‌که در گهواره بود و گریه می‌کرد، پدرش مشغول نماز شب بود. حال انقلابی در پدر ایجاد شد و او احساس کرد لحظه‌ای خاص و استجابت دعاست. مترصد بود چه دعایی کند که در همان حال باد شنیدن صدای گریه نوزادش گفت: «خدایا او را خادم دین قرار ده». همین دعا در حق فرزند مستجاب شد و آن کودک بعدها علامه مجلسی شد. این نشان می‌دهد که دعای پدر و مادر می‌تواند سرنوشت فرزند را رقم بزند؛ همان‌گونه که نفرین نیز می‌تواند به‌سرعت اثر بگذارد.

متأسفانه برخی پدران یا مادران گاهی در اثر عصبانیت، سخنانی بر زبان می‌آورند که تأثیر منفی دارد. نفرین بر فرزند، هرچند به شوخی یا از روی ناراحتی باشد، می‌تواند پیامدهای سختی داشته باشد. همان‌طور که دعای خیر پدر و مادر آثار مبارک و ماندگار دارد، نفرین نیز اثرگذار است.

در حقیقت، دوستی‌ها و دعاها بسیار اثرگذارند. خداوند در آیه 251 سوره بقره می‌فرماید: «وَلَوْلَا دَفْعُ اللّهِ النّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ لَفَسَدَتِ الْأَرْضُ وَلَكِنَّ اللّهَ ذُو فَضْلٍ عَلَى الْعَالَمِينَ» اگر خداوند برخی از مردم را به وسیله برخی دیگر دفع نمی‌کرد، زمین را فساد فرا می‌گرفت.

شیعیان بلاگردان

امام صادق علیه‌السلام ذیل این آیه فرمودند:« إنَّ اللّه َ (لَ)يَدفَعُ بِمَن يُصَلِّي مِن شيعَتِنا عَمَّن لا يُصَلِّي مِن شِيعَتِنا و لو أجمَعُوا على تَركِ الصلاةِ لَهَلَكُوا…» خداوند متعال به پاس وجود برخی از شیعیان ما که اهل نماز هستند، بلا را از آن دسته از شیعیان ما که نماز نمی‌خوانند، دور می‌گرداند. (این بیان، عظمت نقش دعا، دوستی‌های نیکو و بندگی خدا را در حفظ فرد و جامعه نشان می‌دهد. واقعاً شگفت‌انگیز است؛ شما نمازگزاران بلاگردان دیگران هستید) اگر همه نماز نخوانند، قطعاً هلاک خواهند شد. همچنین خداوند به پاس وجود شیعه‌ای که روزه می‌گیرد، بلا را از آن شیعه‌ای که روزه نمی‌گیرد دفع می‌کند؛ و اگر همه به ترک روزه روی آورند، هلاک خواهند شد. خداوند به پاس وجود شیعه‌ای که زکات می‌دهد، بلا را از آن شیعه‌ای که زکات نمی‌دهد دفع می‌کند؛ و اگر همه ترک زکات کنند، هلاک خواهند شد. خداوند به پاس وجود شیعه‌ای که حج انجام می‌دهد، بلا را از آن شیعه‌ای که حج به جا نمی‌آورد دفع می‌کند؛ و اگر همه ترک حج کنند، هلاک خواهند شد. این همان فرمایش خداوند متعال است که اگر برخی به وسیله برخی دیگر دفع نمی‌شدند، فساد همه‌جا را فرا می‌گرفت. معنای آیه این است که وجود شیعه نمازگزار باعث می‌شود که شیعه غیرنمازگزار گرفتار بسیاری از بلاها نشود. سپس حضرت فرمود: به خدا سوگند، این آیه جز درباره شما نازل نشده و مقصود، غیر از شما شیعیان نیست.

این روایت بسیار شیرین و گویاست و باید به آن توجه داشت.

سه گروهی که خدا به ‌آن‌ها مباهات می‌کند

حضرت رسول خدا در ادامه به ابوذر فرمودند: «یَا اباذر! إِنَّ رَبَّکَ عَزَّ وَ جَلَّ یُبَاهِی الْمَلَائِکَةَ بِثَلَاثَةِ نَفَرٍ» ای ابوذر! پروردگار تو به سه گروه از بندگان خود به فرشتگان مباهات می‌کند. روایت بسیار زیباست: خداوند می‌فرماید: ای ملائکه! جمع شوید و این سه بنده مرا ببینید.

«رَجُلٍ فِی أَرْضٍ قَفْرٍ فَیُؤَذِّنُ ثُمَّ یُقِیمُ ثُمَّ یُصَلِّی، فَیَقُولُ رَبُّکَ لِلْمَلَائِکَةِ، انْظُرُوا إِلَی عَبْدِی یُصَلِّی وَ لَا یَرَاهُ غَیْرِی، فَیَنْزِلُ سَبْعُونَ أَلْفَ مَلَکٍ یُصَلُّونَ وَرَاءَهُ، وَ یَسْتَغْفِرُونَ لَهُ إِلَی الْغَدِ مِنْ ذَلِکَ الْیَوْمِ» نفر اول: مردی که در بیابانی خشک و بی‌آب‌وعلف تنهاست. او اذان می‌گوید، سپس اقامه می‌گوید و آنگاه نماز می‌خواند. خداوند به فرشتگان می‌فرماید: «به این بنده من نگاه کنید، در حالی‌که کسی جز من را در نظر ندارد، به نماز ایستاده است.» در همان‌جا خداوند هفتاد هزار فرشته را می‌فرستد تا پشت سر او نماز بخوانند و او امام جماعت آن‌ها می‌شود. سپس تا فردا همان روز، این هفتاد هزار فرشته برای او طلب آمرزش می‌کنند.

«وَ رَجُلٍ قَامَ مِنَ اللَّیْلِ فَصَلَّی وَحْدَهُ فَسَجَدَ وَ نَامَ وَ هُوَ سَاجِدٌ، فَیَقُولُ اللَّهُ تَعَالَی انْظُرُوا إِلَی عَبْدِی، رُوحُهُ عِنْدِی وَ جَسَدُهُ سَاجِدٌ» نفر دوم: مردی که نیمه‌شب برمی‌خیزد و به نماز شب می‌ایستد. در حالی‌که هیچ‌کس در کنارش نیست، به سجده می‌رود اما از شدت خستگی همان‌جا به خواب می‌رود. خداوند به ملائکه می‌فرماید: به این بنده من نگاه کنید، روح او نزد من است و بدنش در حال سجده. او برای من برخاست، در حالی‌که می‌توانست مانند دیگران بخوابد، اما به خاطر من به نماز ایستاد. هرچند خواب بر او غلبه کرد، ولی نیت او برای من بود.

«وَ رَجُلٍ فِی زَحْفٍ فَرَّ أَصْحَابُهُ وَ ثَبَتَ هُوَ وَ یُقَاتِلُ حَتَّی یُقْتَلَ» نفر سوم: مردی که در جمع یاران خود در میدان نبرد، در حالی‌که ضعیف و ناتوان است، پایداری می‌کند و می‌جنگد تا آن‌که در راه خدا به شهادت می‌رسد.

این سه گروه بندگانی هستند که خداوند به آن‌ها مباهات می‌کند و فرشتگان را شاهد عظمت بندگی‌شان قرار می‌دهد.

و مردی که در میدان جهاد و نبرد قرار گرفته است، در حالی که یاران و اطرافیانش در اثر تیر و ترکش پراکنده و گریخته‌اند، تنها در وسط میدان باقی مانده و استوار ایستاده است و همچنان می‌جنگد تا به شهادت می‌رسد. خداوند به این سه دسته از بندگان خویش بر ملائکه مباهات می‌کند؛ یعنی مقام آنان را از فرشتگان برتر می‌داند، در حالی که فرشتگان جایگاهی بلند دارند. خداوند می‌فرماید: بیایید و ببینید که این بندگان من برتر از شما هستند. بدین ترتیب، خداوند مرتبه عالی و والای آنان را بر ملائکه خویش برتری می‌بخشد.

در این میان روشن است که انسان در میان مخلوقات، اشرف آنهاست و ویژگی‌های خاصی دارد. خداوند تمام عالم، از آسمان و زمین و دریا و آنچه در آن‌هاست را مسخر انسان قرار داده و به او عقل، اختیار و قدرت انتخاب بخشیده است. او با فطرتی که خداوند در وجودش قرار داده، می‌تواند راه درست را از نادرست تشخیص دهد و برای خود سعادت یا شقاوت فراهم آورد. در آیات قرآن نیز به این امر اشاره شده است: در سوره شمس آمده است: «فَأَلْهَمَها فُجورَها وَ تَقْواها»؛ ما به او نشان دادیم راه درست و نادرست را. بنابراین جای عذری برای کسی باقی نمی‌ماند. در آیه دیگر آمده است: «إِنّا هَدَیناهُ السَّبیلَ إِمّا شاکِراً وَ إِمّا کَفوراً»؛ ما راه را به او نشان دادیم، اما او خود نپذیرفت و در مسیر کفر گام نهاد.

انسان زمانی بنده خدا می‌شود و در مسیر بندگی او قدم می‌گذارد که شایسته مباهات خداوند گردد. آن زمان است که خداوند بلا را از او دور می‌کند و او را برتر از فرشتگان قرار می‌دهد. در روایت رسول خدا سه گروه به عنوان نمونه ذکر شده‌اند: کسانی که هرچند تنها باشند، همه آداب نماز را رعایت می‌کنند؛ آنان که شب‌زنده‌دار و اهل نماز شب‌اند؛ و آنان که در میدان جهاد در برابر دشمن دین پایداری می‌کنند.

فضیلت تنهایی در مکتب اهل‌بیت علیهم‌السلام

نکته مهم در هر سه گروه «تنهایی» است. در همه موارد، آنان در حالی به وظیفه خود عمل کرده‌اند که یاوری در کنارشان نبوده است. کسی نبود که در بیابان با آن نمازگزار اذان و اقامه بگوید؛ کسی نبود که در نماز شب او را همراهی کند؛ کسی نبود که در میدان جنگ کنار او بایستد. اما آنان در همان تنهایی، وظیفه بندگی خود را انجام دادند و خداوند به چنین بندگانی مباهات می‌کند.

این همان ویژگی‌ای است که در کربلا نیز دیده می‌شود. امام حسین علیه‌السلام و یاران اندکش در تنهایی وظیفه خود را انجام دادند، و از این رو تا روز قیامت نامشان زنده خواهد بود و همه آزادگان جهان آنان را الگوی خویش می‌دانند. امام حسین علیه‌السلام «عبدالله» است، بنده برگزیده خدا، و «اباعبدالله» یعنی پدر همه بندگان خدا؛ هر کس تا قیامت سر در برابر خداوند به سجده گذارد، چه مسلمان، چه مسیحی یا یهودی، در حقیقت در سایه بندگی اباعبدالله قرار گرفته است.

امام باقر علیه‌السلام در روایتی به جابر بن یزید جعفی فرمود: «بدان که دوستدار ما نخواهی بود مگر آن‌که اگر مردم شهر یک‌صدا علیه تو باشند و بگویند تو مردی بدی هستی، دلگیر و ناراحت نشوی، و اگر همه گفتند تو مرد شایسته‌ای، خوشحال نگردی؛ بلکه خود را بر کتاب خدا عرضه کنی. اگر دیدی در مسیر قرآن و راه خدا حرکت می‌کنی و به آنچه بدان ترغیب کرده است رغبت داری و از آنچه بیم داده است پرهیز می‌کنی، پس استوار باش و شادمان؛ چراکه سخن مردم به تو زیانی نمی‌رساند».

تنهایی در مکتب اهل‌بیت علیهم‌السلام فضیلتی است؛ زیرا نشان می‌دهد انسان تنها به وظیفه بندگی خود عمل می‌کند و منتظر همراهی دیگران نیست. امام حسین علیه‌السلام و یارانش، همانند امیرالمؤمنین علیه‌السلام، در برابر بی‌وفایی‌ها و بی‌اعتنایی‌ها ایستادند، اما وظیفه خویش را ترک نکردند.