۱۴۰۴/۰۹/۰۶

سردبیر

حلم؛ زینت علم و کلید سامان یافتن زندگی مؤمن

بسم الله الرحمن الرحیم

سلسله جلسات درس اخلاق

با موضوع وصایای رسول خدا صلوات الله علیه وآله به ابوذر

جلسه هفتاد و چهارم – 05/09/1404

«يَا أَبَا ذَرٍّ فَضْلُ اَلْعِلْمِ خَيْرٌ مِنْ فَضْلِ اَلْعِبَادَةِ وَ اِعْلَمْ أَنَّكُمْ لَوْ صَلَّيْتُمْ حَتَّى تَكُونُوا كَالْحَنَايَا وَ صُمْتُمْ حَتَّى تَكُونُوا كَالْأَوْتَارِ مَا يَنْفَعُكُمْ ذَلِكَ إِلاَّ بِوَرَعٍ» یا اباذر؛ فضلِ علم از فضلِ عبادت بهتر است. و بدانید که هرچقدر نماز بخوانید تا جایی که از شدت رکوع و سجود خمیده شوید و قامتتان منحنی گردد، و آن‌قدر روزه بگیرید که همچون نی لاغر شوید، این اعمال برای شما سودی ندارد، مگر آن‌که همراه با ورع باشد؛ همراه با تقوا باشد. «ما ینفعکم ذلک إلا بالورع.» این‌ را یادتان باشد. آن جلسه درباره‌ی تقوا و ورع و این‌گونه مباحث سخن گفتیم و در این بخش نیز به نظرم اشاره کردم که ابوذر، فضیلت علم را از عبادت بالاتر دانست. همچنین فرمود که بدانید هرچه نماز و روزه و عبادت انجام دهید، اگر همراه با ورع نباشد، برایتان فایده‌ای نخواهد داشت.

ورع را هم توضیح دادیم. یا اباذر، «إنّ أهلَ الدنیا هم أولیاءُ اللهِ حقّاً.» این بخش را هم اشاره کردم. ابوذر مردم پارسا و زاهدِ دنیا، حقیقتاً از اولیای خدا هستند. درباره‌ی زهد نیز در نوبت قبل اشاره کردیم و عرض کردیم که کتابی هم درباره‌اش نوشته‌ایم و بحثش مفصل است؛ بنابراین تکرار نمی‌کنم. زهد یعنی بی‌رغبتی و وابسته نبودن به دنیا. امیرالمؤمنین علیه‌السلام فرموده‌اند: «ایّها الناس، الزهادُ قصرُ الأملِ و شکرُ النِّعم و الورعُ عن المحارم» این تعریفی است برای زهد. زاهد کسی است که آرزوهایش کوتاه است، هنگام دیدن حرام حریم می‌گیرد و در برابر هر نعمتی شکرگزاری می‌کند. این معنای زهد است.

پس از این، رسول خدا شروع می‌کنند مواردی را بیان کردن که اگر رعایت شود، انسان دچار زیان نمی‌شود. ورع و زهد و این‌ها را قبلاً گفتیم و تکرار نمی‌کنم. فرمود: «يَا أَبَا ذَرٍّ مَنْ لَمْ يَأْتِ يَوْمَ اَلْقِيَامَةِ بِثَلاَثٍ فَقَدْ خَسِرَ » ابوذر! هر کس در قیامت بدون این سه چیز وارد شود، بی‌تردید زیان کرده است؛ خسارت دیده است. هنگامی که انسان وارد عرصه‌ی قیامت می‌شود، باید این سه چیز را همراه داشته باشد. «قُلْتُ وَ مَا اَلثَّلاَثُ فِدَاكَ أَبِي وَ أُمِّي» عرض کردم: فداک أبی و أمی، پدر و مادرم فدایت ای رسول خدا؛ این سه چیز که فرمودید کدام‌اند؟

«قَالَ وَرَعٌ يَحْجُزُهُ عَمَّا حَرَّمَ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَيْهِ وَ حِلْمٌ يَرُدُّ بِهِ جَهْلَ اَلسُّفَهَاءِ وَ خُلُقٌ يُدَارِي بِهِ اَلنَّاسَ» فرمود: یکی از آن‌ها ورع است؛ پارسایی‌ای که انسان را از گناه حفظ می‌کند. ورعی که سبب شود انسان حریمی داشته باشد، ول و رها نباشد؛ برای زندگی فردی، اجتماعی و خانوادگی خود چارچوبی داشته باشد. بی‌برنامه، بی‌قید و ولنگار نباشد. اصطلاحی که بخواهم بیاورم، این است که انسان نباید ولنگار باشد؛ بلکه باید چارچوبی در زندگی داشته باشد.

دوم، حلمی که در برابر نادان، او را نگه دارد و از رفتارهای سفیهانه حفظ کند. حلم یعنی آن آرامش درونی که اجازه نمی‌دهد انسان در برابر نادانیِ دیگران واکنش تخریبی نشان دهد. نادان، جهلی دارد و بر اساس همان جهل، عملی انجام می‌دهد. اگر انسان نتواند خود را حفظ کند، میان او و فرد سفیه خرابکاری پیش می‌آید. انسان وقتی با یک نادان روبه‌رو شود، اگر نتواند خودش را کنترل کند، خودش آسیب می‌بیند.

سوم، و اخلاقی که بتواند به وسیله‌ی آن با مردم مدارا کند. در این‌جا حضرت سه چیز را مطرح کرده‌اند: یکی ورع است که توضیح دادم. ویژگی ورع این است که دارنده‌اش گناه نمی‌کند. اهل ورع اهل گناه نیستند؛ یعنی عمداً و متعمداً به سمت گناه حرکت نمی‌کنند. ممکن است ناگهان خطایی از چشم، گوش یا دست سر بزند؛ اما این‌طور نیست که بنشینند و برای غیبت نقشه بکشند، برای دروغ طراحی کنند یا با برنامه‌ریزی گناهی انجام دهند. انسان با تقوا و اهل ورع، اهل گناه عمدی و آگاهانه نیست. این خصوصیت ورع است؛ ورع دارنده‌اش را از گناه بازمی‌دارد و حریمی است که جلوی خسارت انسان در روز قیامت را می‌گیرد.

در لغت گفته‌اند حلم یعنی کنترل کردن نفس از برانگیخته شدن قوّه‌ی غضب. یعنی نفس را چنان نگه داری که آن‌جا که نباید غضب کنی، غضب نکنی. کار سختی هم هست. وقتی «جَمره‌ی شیطان» می‌آید—اصطلاحش همین است، جمره؛ همان سنگی که به شیطان می‌زنند—یعنی آن آتشِ درونی که از سوی شیطان در انسان ایجاد می‌شود؛ وقتی که این حالت می‌آید، انسان هم گر می‌گیرد. چهره‌ی انسان عصبانی برافروخته و قرمز می‌شود و گویی آتشی در جانش افتاده است. به همین دلیل می‌گویند به او یک لیوان آب بدهید، اگر ایستاده است به او بگویید بنشیند، و اگر با محارم و نزدیکانش دعوا شده و غضب کرده، او را بغل کنند؛ اگر نشسته است به زمین بخوابد تا آرامش بگیرد. حالتش را عوض کند تا فروکش کند. غضب، همان حالتی است که اگر نفس انسان به سمت خشم رفت، با حلم و بردباری بتواند خودش را حفظ کند. این است معنای حلم؛ کنترل نفس.

از امام مجتبی علیه‌السلام درباره‌ی حلم سؤال شد. حضرت در پاسخ فرمودند: حلم یعنی فروخوردن خشم و خویشتن‌داری. اصطلاحاً می‌توان گفت «قورت دادن خشم». این کار بسیار دشوار است؛ خشم پایین نمی‌رود و اگر تمرین نداشته باشی، نمی‌توانی به‌راحتی آن را کنترل کنی. گاهی ممکن است بتوانی، گاهی نه. البته این مربوط به حالت عادی است؛ در برابر دشمن، انسان حتماً باید خشم داشته باشد.

در مسائل و روابط اجتماعی، حلم یکی از جنود عقل و از صفات پسندیده برای انسان است. انسانی که قوه‌ی غضب ندارد، همانند آدم بی‌بخار است؛ ناقص است. قوه‌ی غضب باید در انسان باشد؛ آنجا که لازم است، باید عصبانی شود. اگر عصبانی نشود، انسان در آن شرایط به درد نمی‌خورد. درست مانند قوه‌ی شهوت؛ اگر در زمان مناسب حرکت نکند، انسان ناقص است. انسان گرسنه که هست، نباید از غذا بی‌نیاز باشد، و اگر تشنه است، باید تشنگی را احساس کند. لباس مناسب بپوشد. این‌ها همه بخشی از قوا و شهوت هستند. شهوت تنها یک بعد ندارد؛ ابعاد و جنود مختلفی دارد. اگر یکی از این‌ها فعالیت نکند، انسان دچار مشکل می‌شود.

خدای تعالی قوا را در انسان قرار داده است: شهوت، غضب، عقل و… هرکدام وظایفی بر عهده دارند. این قوا لشکریانی دارند که زندگی دنیایی و آخرتی انسان را مدیریت می‌کنند و تنظیم می‌کنند. البته باید حالت اعتدال آن‌ها را حفظ کرد. شجاعت، حکمت و عفت وقتی در انسان رعایت شود، انسان متعادل می‌شود و می‌تواند زندگی خود را درست اداره کند.

معروف است که گفته‌اند: انسان در حال عصبانیت نه تصمیم بگیرد، نه تنبیه کند، و نه اقدامی داشته باشد. وقتی عصبانی شدی، تصمیم نگیر. طبیعی است که انسان عصبانی شود؛ در آن لحظه هیچ اقدامی انجام نده. بعد از اینکه آرام شدی، تصمیم بگیر. در حالت عصبانیت، عقل از کنترل انسان خارج است، مگر آن‌که عصبانیت از روی عقل باشد. عصبانیت از روی عقل، تحت کنترل است و تصمیم‌ها درست گرفته می‌شود. اما عصبانیت مذموم، کنترل نشده، مشکل‌ساز است.

ما در جامعه زندگی می‌کنیم و ناچاریم با افراد مختلف با افکار، عقاید و روش‌های متفاوت برخورد کنیم. در برخورد با این افراد ممکن است دچار تنش شویم و چیزی بگوییم یا بشنویم که باعث ناراحتی شود. حلم در حفظ روابط اجتماعی نقش مهمی دارد، احترام را افزایش می‌دهد و جلوی تنش‌ها را می‌گیرد.

برخی افراد، مانند علما، بیشتر به حلم نیاز دارند. جالب است که تمام روایات علمی همراه با حلم هستند. صبر، عمومیت دارد و در سه حوزه مطرح می‌شود: صبر در معصیت، صبر در طاعت و صبر در مصیبت. اما وقتی به حلم می‌رسیم، هر جا که حلم هست، علم نیز هست. این نشان می‌دهد که آدمی که دانشمند می‌شود، باید حلم داشته باشد. ممکن است کسی کمی سواد پیدا کند یا اندکی درس بخواند و بخواهد همه چیز را نشان دهد؛ در این شرایط توصیه می‌شود: «حلیم باش، صبور باش». لازم نیست هرچه می‌دانی فوراً بیان کنی.

در هر علمی، چه علوم روحانی، فیزیک، طب، یا مهندسی، این‌گونه است. دو مهندس کنار هم باشند؛ اگر تحمل نداشته باشند، نمی‌توانند همکاری کنند. حلم همراه با علم است و همواره این‌گونه است.

در دعا هم چنین آمده است: رسول خدا فرمودند: «اللَّهُمَّ أَغْنِنِی بِالْعِلْمِ وَ زَینِّی بِالْحِلْمِ». خداوندا، مرا با علم بی‌نیاز گردان و با حلم زینت بده. حلم، زینت عالم است. عالمی که حلیم نباشد، به درد نمی‌خورد. همان‌طور که هر چیز دیگری زینتی دارد، خدای تعالی برای علم نیز زینت قرار داده است: حلم. و رضا نیز از زینت‌های دیگر علم است.

در حالات علما، نقل شده که علامه طباطبایی رضوان‌الله‌علیه با آن کوه علم خود، در جمعی می‌نشست. علما نیز در کنار ایشان می‌نشستند و بحث علمی می‌کردند، اما ایشان ساکت بود. از او می‌پرسیدند: «آقا، نظر شما چیست؟» تازه شروع به سخن می‌کرد و دیگران گوش می‌دادند. امام نیز همین‌گونه بود. حضرت امام در مواقعی که از ایشان سؤال نمی‌کردند که «آقا، نظرتان درباره‌ی این بحث چیست؟» چیزی نمی‌گفت؛ او حلیم بود. اما بعضی افراد چنین نبودند. استاد و شاگرد از او سؤال می‌کردند و او می‌خواست پاسخ دهد، اما شاگرد دیگری جواب می‌داد. این نشان می‌دهد که اگر بزرگوار نباشد، ممکن است خرابکاری کند.

روایات زیادی در این باره وجود دارد و من چند نمونه برای شما عرض می‌کنم. رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله فرمودند: «آدم بردبار به پیامبری نزدیک است.» یعنی هیچ پیامبری نبود که بردبار نباشد. پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله سی و سه سال پیامبری کرد، و دوازده نفر ایمان آوردند. حالا ما دوازده سال در این شهر تبلیغ کرده‌ایم، خیلی‌ها ایمان آورده‌اند. پیامبر سی و سه سال پیامبری کرد و بسیاری ایمان نیاوردند. تصور کنید سی و سه سال، عمر یک انسان است؛ انسانی بزرگ و بالغ.  لذا فرمودند: آدم بردبار به پیامبر نزدیک است. خود پیامبر اکرم چقدر اذیت شدند! این آزار و اذیت محدود به دوران حیاتشان نبود؛ بلکه پس از رحلت پیامبر نیز ایشان همچنان مورد آزردگی قرار می‌گیرند.

امیرالمؤمنین علیه‌السلام فرمودند: بردباری مایه‌ی سامان یافتن کار مومن است. اگر مومن بخواهد کارش درست انجام شود، باید آرام و بردبار باشد. بردباری با بی‌خیالی فرق دارد. بی‌خیالی یعنی بی‌توجه بودن و اهمیتی ندادن، اما بردباری، صبر و خویشتن‌داری در مواجهه با مسائل است.

امیرالمؤمنین علیه‌السلام فرمودند: اگر بردبار نیستی، وانمود کن که بردبار هستی؛ زیرا کمتر کسی است که خود را شبیه گروهی کند و به زودی یکی از آنان نشود. امام رضا علیه‌السلام فرمودند: آدمی عابد نخواهد بود مگر آنکه بردبار باشد؛ یعنی بندگی بدون بردباری ممکن نیست.

کسی که خودش را به این صفت زینت کرده باشد، از آثار آن بهره‌مند می‌شود. امیرالمؤمنین علیه‌السلام فرمودند: هرکه بردبار باشد، مردم به او احترام می‌گذارند و جایگاه بالایی در مجلس دارد. بردباری در اوج خشم، انسان را از خشم خدای جبار در امان می‌دارد. امام صادق علیه‌السلام فرمودند: بردباری بهترین یاور انسان است. اگر دنبال کمک و آرامش می‌گردی، بردباری به تو کمک می‌کند.

در حالتی دیگر، روایت شده که در حالات خواجه نصیرالدین طوسی رضوان‌الله‌علیه، شخصیت بزرگی که بخشی از دین شیعه را حفظ کرده و آثار علمی ارزشمندی نیز دارد، نقل شده است که فردی پیش او آمد و نامه‌ای داد. او نامه را باز کرد و دید که دو فحش در آن نوشته شده است و او را با الفاظ رکیک مورد خطاب قرار داده بود. خواجه نصیر پاسخ داد، اما با زبان محبت‌آمیز و منطقی. فرمود: «اینکه مرا سگ خوانده است، درست نیست. زیرا سگ یکی از چهارپایان است، صدا دارد، پوستش پوشیده از پشم است و ناخن‌هایش دراز است. هیچ یک از این خصوصیات که این شخص در نامه نوشته است، در من وجود ندارد. قامت من راست است، تنم بدون پشم است، ناخن‌هایم پهن است، و من ناطق و خندانم. لذا ادعای نویسنده صحیح نیست.»

حالا تصور کنید کسی به ما بگوید: سگ! میگوییم خودت سگی، جدّ آبادت سگ‌اند!

سومین ویژگی، که آخرین ویژگی بود، مدارا کردن با مردم است؛ یعنی نرمی در رفتار، حسن معاشرت و تحمل آزار و اذیت. در این زمینه نیز روایات فراوانی وجود دارد که نشان می‌دهد مدارا کردن با مردم چه مقدار برای دنیا و آخرت انسان مفید است. انبیا الهی همه اهل رفق و مدارا بودند و با آدم‌های مختلف برخورد می‌کردند.

در اداره‌ی مسجد و کارهای دینی و علمی، این مسئله اهمیت بیشتری دارد. اداره‌ی مسجد از کارهای آخوندی سخت‌تر است؛ زیرا اگر مرجع تقلیدی دستور دهد که وضو به فلان شکل گرفته شود، همه باید اجرا کنند. اما امام مسجد باید به سخنان همه توجه کند: صد نفر، دویست نفر در مسجد هستند؛ یکی در تابستان گرمش است و کولر روشن کرده، یکی سردش است و کولر را خاموش می‌کند؛ اینجا باید امام مسجد حلیم و مدبر باشد و با همه مدارا کند. این کار سخت است، همانند کار انبیا.

رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله فرمودند: «مدارا کردن با مردم نصف ایمان است.» توجه داشته باشید که مدارا با سازش فرق دارد. گاهی افراد می‌گویند: «آقا، می‌خواهم مدارا کنیم.» این در واقع سازش و مداهنه است؛ روغن مالی، به عبارت دیگر، مداهنه. این کار درست نیست. در مسیر بیان حق و تبلیغ دین نباید سستی کرد و نباید مطالبی غیرواقعی را بیان کرد. روحانی، عالم، طبیب یا دانشمند باید نیاز مخاطب خود را ببیند و بر اساس آن پاسخ دهد. اگر به جای حقیقت، چیزی که مردم می‌خواهند بشنوند بیان کند، به درد نمی‌خورد. طبیب باید درد بیمار را ببیند و دارو تجویز کند، نه بر اساس خواست بیمار.

در بسیاری از مکان‌ها، برخی مسائل سال‌ها تکرار می‌شوند و مردم با مسائل دین، فقه، عقیده و اخلاق خود آشنا نمی‌شوند. گاهی فردی برای اولین بار مطلبی را می‌شنود و متوجه می‌شود. لذا خود مردم باید مطالبه‌گر باشند و روحانی نیز باید حواسش جمع باشد.

امیرالمؤمنین علیه‌السلام فرمودند: جامعه‌ای که امر به معروف و نهی از منکر در آن تعطیل شود، افراد آن جامعه مانند مرده‌های عمودی‌اند. ما اکنون در چنین وضعیتی هستیم؛ مرده‌های عمودی. اگر کمی به خودمان نگاه کنیم، می‌بینیم که ظاهر برخی با غیرت دینی و اسلامی سازگار نیست. این ربطی به قوانین دولت ندارد؛ مربوط به خود مردم است. مسامحه در اجرای احکام الهی و کوتاهی در برابر دشمن یا در رعایت دین، همان مداهنه است. هر مدارا و سازشی مطلوب نیست.

در ادامه، حضرت فرمودند: ابوذر! اگر می‌خواهی برترین مردم باشی، بر خدا توکل کن. این بحث، موضوع جلسه بعد خواهد بود. ان‌شاءالله، با توفیق حیات، در جلسه بعد ادامه خواهد یافت.