۱۴۰۴/۰۷/۱۰

سردبیر

تکریم سالخورده مسلمان، حامل قرآن و حاکم عادل، تکریم خداست

بسم الله الرحمن الرحیم

سلسله جلسات درس اخلاق

با موضوع وصایای رسول خدا صلوات الله علیه وآله به ابوذر

جلسه شصت و هفت – 09/07/1404

ای ابوذر، یکی از بزرگداشت‌های خداوند، احترام به پیرمرد مسلمان است. جالب است که امروز، روز نهم مهر، روز «بزرگسال و میانسال» نیز هست؛ روز بزرگداشت و تکریم بزرگسالان و سالمندان.

ای ابوذر، یکی از بزرگداشت‌های خداوند متعال، همان‌طور که در روایت آمده است، «إِکْرَامُ ذِی الشَّیْبَةِ الْمُسْلِم» است؛ یعنی بزرگداشت پیرمرد مسلمانی که محاسنش در اسلام سفید شده است. دوم، بزرگداشت حاملان قرآن و عاملان به قرآن؛ «وَ إِکْرَامُ حَمَلَةِ الْقُرْآنِ الْعَامِلِینَ». منظور از حامل قرآن، عالمان به قرآن و منظور از عاملان، کسانی است که به قرآن عمل می‌کنند. سوم، بزرگداشت سلطان عادل؛ «وَ إِکْرَامُ السُّلْطَانِ الْعَادِل».

اگر دقت کرده باشید، در محاورات روزمره نیز این گونه موارد وجود دارد. وقتی می‌خواهیم مطلبی را به کسی بفهمانیم و توجه‌ها را جلب کنیم، معمولاً چیزی شبیه همان که پیامبر خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله به ابوذر فرمودند را بیان می‌کنیم. برای مثال، هنگامی که شخص شجاعی را می‌بینیم که دیگران از شجاعت او آگاه نیستند، می‌گوییم: «یک شیر آمد!» در واقع، چیزی را به چیز دیگر تشبیه می‌کنیم؛ مردم از «شیر» شجاعت را می‌فهمند. وقتی آن شخص وارد مجلس می‌شود، می‌گوییم: «او مانند شیر است»؛ یعنی از او شجاعت را برداشت می‌کنیم.

در آیات قرآن نیز همین روش بیان وجود دارد؛ در روایات نیز موارد فراوانی هست که، برای مثال، درباره برخی افراد گفته شده است: «کار این‌ها به منزله کار خداست»، یا «فلان کار به منزله کاری است که برای خدا انجام شده». یکی از نمونه‌های بارز، مسئله قرض دادن است. قرآن فرموده است که قرض دادن به دیگران، مانند قرض دادن به خداوند است: «مَنْ ذَا الَّذِی یُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا»؛ چه کسی است که به خدا قرض نیکو دهد؟ در حالی که همه عالم در اختیار خداست و او نیازی به قرض ندارد.

در این روایت نیز پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله به ابوذر سه گروه را معرفی فرموده‌اند که تکریم آنان به منزله تکریم خداوند است:

  1. پیرمرد مسلمانی که محاسنش در اسلام سفید شده است،
  2. حاملان و عاملان قرآن،
  3. سلطان عادل.

غیر از خداوند متعال که باید مورد بزرگداشت قرار گیرد، در میان مخلوقات نیز گروه‌هایی هستند که کمالاتشان شبیه کمالات الهی نیست، اما این کمالات برای دیگران ناشناخته است. نمونه بارز آن، اهل بیت علیهم‌السلام هستند. انسان‌های معمولی، اغلب اهل بیت را در حد انسان‌های دیگر می‌بینند؛ حتی اطرافیان پیامبر نیز، ایشان را همانند دیگران می‌دیدند. اما بر اساس سخنان خداوند متعال و فرمایشات پیامبر اکرم و ائمه علیهم‌السلام درمی‌یابیم که اهل بیت، به‌ویژه چهارده معصوم علیهم‌السلام، انوار پاک و مقدسی هستند که دارای مقامات بلند و دست‌نیافتنی‌اند.

عقل انسان‌های عادی به آن نمی‌رسد که جایگاه واقعی آنان را درک کنند. برخی از این مقامات بیان شده است. من به مناسبت‌هایی درباره صدیقه طاهره سلام‌الله‌علیها و پیامبر اکرم مطالبی عرض کرده‌ام. اگر همه انسان‌ها عقل خود را جمع کنند، باز هم نمی‌توانند مقام پیامبر را درک کنند؛ همان پیامبری که خداوند او را تکریم می‌کند و جبرئیل امین می‌گوید: «اگر به اندازه بند انگشت بالاتر بیایم، کارم تمام است.» این سخن، به آسانی قابل درک نیست.

پیامبر خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله فرموده‌اند: «من بوی بهشت را از صدیقه طاهره استشمام می‌کنم.» بهشت، عالم کمالات است؛ هر چیزی در آنجا در نهایت کمال قرار دارد؛ چه صدا باشد، چه نور و چه هر موجود دیگری. اما دنیا ظرف چنین کمالاتی نیست. همان‌طور که نمی‌توان یک دریا را در یک پارچ ریخت، نمی‌توان کمالات بهشتی را در ظرف دنیا گنجاند. بنابراین، فهم معنای استشمام بوی بهشت از وجود صدیقه طاهره، با عقل معمولی ممکن نیست.

کمالات بهشتی، ظرف بهشت را می‌طلبد؛ چگونه ممکن است این کمالات در یک وجود دنیوی، آن‌هم در روی زمین، قابل حس باشند؟ پیامبر می‌توانند آن را درک کنند، اما دیگران نمی‌توانند. اگر حتی یکی از آن مقامات را بخواهیم بررسی کنیم، قابل درک برای ما نیست؛ چه رسد به این که بخواهیم به آن معرفت کامل دست پیدا کنیم. این معرفت تنها با عنایت خداوند و به برکت آیات قرآن و روایات، شاید به صورت اجمالی نصیب ما شود.

پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله با آن مقام بلند، ما را به سوی خدا راهنمایی کرده‌اند و فرموده‌اند که اگر می‌خواهید به خدا نزدیک شوید، از این مسیر بروید. ایشان فرمودند: «من برای شما دو میراث به‌جا گذاشتم؛ یکی قرآن و دیگری عترت. تا زمانی که به این دو تمسک جویید، هرگز گمراه نخواهید شد».

در زیارت‌نامه ماه رجب می‌خوانیم: «لا فَرْقَ بَیْنَکَ وَ بَیْنَهُمْ إِلَّا أَنَّهُمْ عِبَادُکَ وَ خَلْقُکَ»؛ میان تو و آنان (اهل بیت) هیچ فرقی نیست جز این که آنان بندگان و مخلوقات تو هستند.

این سخن درک دشواری دارد. کمالات الهی در اهل بیت وجود دارد؛ اما تفاوت در این است که همه آن کمالات از خداست. خداوند بخشی از کمالات خود را به آنان عطا کرده است، اما اصل آن در اختیار خداوند است. اهل بیت علیهم‌السلام دارای همه کمالات الهی هستند، اما این کمالات ذاتی آن‌ها نیست؛ بلکه از خداوند به آن‌ها داده شده است.

وقتی اهل بیت با سایر مخلوقات مقایسه می‌شوند، جایگاهشان بسیار والا و فراتر از دیگران است. همه مخلوقات در برابر آن‌ها گدایند. همه گدای امیرالمومنین‌اند. همه گدای زهرای اطهرند؛ اما وقتی با خداوند مقایسه می‌شوند، هیچ نسبتی میان آن‌ها و خدا وجود ندارد؛ آنان مخلوق و فقیر محض‌اند. پیامبر اکرم فرمودند: «من فقیرم، خدایا فقرم را بیشتر کن»؛ یعنی وابستگی و نیازم را به تو بیشتر کن. چنان‌که قرآن می‌فرماید: «یَا أَیُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَى اللَّهِ»؛ ای مردم، شما نیازمندان به خدا هستید. اگر اراده خداوند نباشد، هیچ چیزی وجود نخواهد داشت. این همان فقر حقیقی است؛ یعنی انسان بفهمد که اگر خدا نباشد، هیچ ندارد.

خداوند غنی محض است و ما همه فقیر محض هستیم. هر کسی هر چه دارد، از خدا دارد. پس از معصومین علیهم‌السلام نیز، هر کس که به اهل بیت نزدیک‌تر باشد و خود را بیشتر شبیه آنان کرده باشد، بنده واقعی خدا شده و خود را فقیر محض درگاه الهی بداند و برای خویش استقلالی قائل نباشد، لایق آن می‌شود که شبیه خداوند باشد. انسان‌ها می‌توانند در حد خود، از خدا، پیامبر و اهل بیت علیهم‌السلام الگو بگیرند و شبیه آنان شوند. پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله به ابوذر فرمودند: «این‌ها را تکریم کن».

امام صادق علیه‌السلام فرمودند: «کسی که برای خداوند برادر مؤمن خود را زیارت کند، خداوند می‌فرماید: مرا زیارت کرده است.» شخصی که به زیارت برادر مؤمنش می‌رود، لباس می‌پوشد، خود را آراسته و عطر می‌زند، موهایش را شانه می‌کند، قصد قربت می‌کند و می‌گوید: می‌خواهم برای خدا به دیدار او بروم؛ حتی اگر در مسیر توفیق دیدار کامل پیدا نکند، همین که به قصد قربت حرکت می‌کند، خداوند می‌فرماید: «او به زیارت من آمده است».

در روایت دیگری، امام صادق علیه‌السلام فرمودند: خداوند فرموده است: «تو مرا زیارت کرده‌ای، پاداش با من است و من برای تو به پاداشی کمتر از بهشت راضی نمی‌شوم». این دوستی‌ها و زیارت‌ها زمانی ارزشمندند که برای خدا باشند؛ نه از روی مطربی و دنیازدگی. اگر قرار باشد با نیت دنیوی و غیر الهی باشد، نتیجه‌ای جز گناه ندارد. اما اگر زیارت مؤمن با نیت الهی و خدا محوری انجام شود، زیارت او، زیارت خدا محسوب می‌شود.

این فضیلتی بزرگ است؛ زیارت مؤمن و احترام به او، به منزله احترام و زیارت خداست. در اینجا رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله به ابوذر سفارش می‌کند که احترام به سه دسته از بندگان خداوند، به منزله احترام به خداست. نخستین گروه، کسانی هستند که عمری را در پایبندی به اسلام و احکام الهی سپری کرده‌اند و محاسنشان در این راه سفید شده است. احترام و ارج نهادن به این گروه، احترام به خداست.

اما متأسفانه این مفاهیم برای بسیاری قابل درک نیست. تلویزیون، فضای مجازی، تئاتر و سینمای خانگی، به‌طور مداوم بی‌ادبی به پدر و مادر و بی‌احترامی به بزرگ‌ترها را نمایش می‌دهند. این برخلاف مبانی دینی است. در نظام اسلامی که باید معارف اسلامی توسعه یابد و احکام الهی تبلیغ و نشر شود، نباید این ناهنجاری‌ها را ترویج کرد. حتی اگر چنین رفتارهایی در جامعه وجود داشته باشد، رسانه نباید آن را تبلیغ کند؛ بلکه باید خلاف آن را نشان دهد و آثار منفی آن را بیان نماید.

اما گاهی برعکس عمل می‌شود؛ به گونه‌ای تبلیغ می‌کنند که اگر کودکی چنین رفتاری ندارد، یاد بگیرد که داشته باشد، چون «کلاس دارد» که با پدرش درگیر شود! این چه نظام تربیتی است که ما در این فضا تبلیغ می‌کنیم؟ بسیاری نیز سخن حق را نمی‌شنوند، چون از شیطان می‌شنوند، نه از پیامبر خدا؛ و طبیعتاً شیطان آنان را نمی‌سازد، بلکه می‌فریبد.

مثلاً وقتی می‌گوید: «الان سود تو در این است؛ این کار را بکن؛ مواد افزودنی غیر مجاز اضافه کن»، نگاه به گیشه دارد. اما اگر ما طبیب تربیتی جامعه‌ایم، باید مرض را بشناسیم. طبیب واقعی کسی نیست که نسخه را بر اساس خواسته بیمار بنویسد، بلکه بیماری را تشخیص می‌دهد و نسخه صحیح را ارائه می‌کند. طبیب روح نیز همین‌گونه است؛ علما در گذشته «حکیم» نامیده می‌شدند، زیرا ابتدا به اعتدال مزاج جسمی و روحی توجه می‌کردند، سپس درمان اخلاقی را آغاز می‌نمودند.

برای مثال، اگر کسی مزاج دموی داشت، ابتدا باید خون او اصلاح می‌شد، سپس درباره کنترل غضب با او سخن گفته می‌شد؛ زیرا تا زمانی که مزاج اصلاح نشود، سخنان اخلاقی اثر نخواهد داشت. همین‌طور اگر مزاج سوداوی داشت، ابتدا باید درمان می‌شد، وگرنه روایات درباره غضب یا اخلاق، در او اثر نمی‌کرد. وقتی اعتدال جسمی حاصل شود، آنگاه می‌توان درباره اصلاح اخلاق سخن گفت.

حال، این پیرمردان که چنین مقامی دارند، انسان با نگاه به آنان، یک عمر بندگی خدا را می‌بیند؛ محاسن سفید، چهره نورانی، و به‌ویژه آثار سجده بر پیشانی‌شان. «سِیماهُم فِی وُجُوهِهِم مِن أَثَرِ السُّجُود»؛ در چهره آنان اثر سجده نمایان است. وقتی انسان این آثار را می‌بیند، به یاد یک عمر بندگی و خدایی کردن این شخص می‌افتد. پیرمردی که برای خدا عبادت کرده است، جلوه‌ای از ربوبیت الهی را در خود دارد. هر جا عبودیت باشد، ربوبیت نیز هست. بنابراین، احترام به چنین فردی، احترام به خداوند است.

البته احترام به پیرزن‌ها نیز همین حکم را دارد. در روایت، ذکر پیرمرد از باب غلبه است، وگرنه پیرزنان نیز در این شایستگی شریک‌اند؛ بلکه چه‌بسا بیشتر. به‌طور کلی، احترام به سالمندان مسلمان، به منزله بزرگداشت خداوند است. در سایر ملت‌ها نیز احترام به سالمندان وجود دارد، اما این احترام به دلیل بندگی خدا نیست، بلکه انگیزه‌ای انسانی دارد. مثلاً می‌گویند این فرد پیر و ناتوان است، پس باید او را تکریم کرد. اما در اسلام، احترام به سالمند مسلمان، احترام به خداست.

رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله فرمودند: «مَن وَقَّرَ ذَا الشَّیْبَةِ فِی الإِسْلامِ، آمَنَهُ اللَّهُ مِنْ فَزَعِ یَوْمِ القِیَامَةِ»؛ کسی که پیرمرد مسلمانی را تجلیل کند، خداوند او را از ترس روز قیامت در امان می‌دارد.

برای اکرام، لازم نیست فرد باسوادتر از ما باشد. حتی اگر بی‌سواد باشد، اما دینش را حفظ کرده باشد، شایسته احترام است. همین که تا این سن دین خود را حفظ کرده و حدود الهی را نشکسته است، کافی است.

دسته دوم، حاملان و عاملان قرآن هستند. پیامبر فرمودند: «تکریم آنان، تکریم خداست». در درجه اول، احترام به کسانی است که هم حافظ قرآن و هم عامل به آن‌اند؛ سپس احترام به کسانی که حافظ قرآن نیستند اما عالم به قرآن‌اند. ممکن است فردی قرآن را حفظ نکرده باشد، اما علوم قرآنی را می‌داند و به آن عمل می‌کند. اگر کسی عالم به قرآن باشد اما به آن عمل نکند، باز هم به دلیل حامل علوم قرآن بودن، درجه‌ای از احترام را داراست؛ زیرا پیامبر فرمودند: «اشراف امتی حمله القرآن»؛ برترین افراد امت من، حاملان قرآن‌اند.

حامل و عامل قرآن، در ظاهر و باطن، در گفتار و کردار، قرآنی می‌شود. وجودش آینه قرآن و کمالات الهی است؛ تکریم او، تکریم خداست. هر چه انسان به قرآن نزدیک‌تر شود، انس و تدبرش بیشتر گردد، از برکات قرآن بهره‌مندتر می‌شود و احترامش نیز لازم‌تر می‌گردد.

سومین گروه، حاکمان عادل هستند. احترام به آنان، احترام به خداست. اگر کسی حاکم عادلی را ببیند، او را تکریم کند، برایش دعا کند، از او دفاع نماید، در حقیقت خدا را تکریم کرده است.

دعای حاکم عادل نیز در حق افراد مستجاب است. برای نمونه، مدتی پیش در محضر آقا بودیم. یکی از دوستان گفت: «آقا، این برادر ما سال‌هاست ازدواج کرده اما خدا به او فرزندی نداده، دعا کنید خدا به او فرزندی عطا کند». آقا دعا کردند و فرمودند: «ان‌شاءالله خداوند به او سه فرزند بدهد». پس از مدتی، همسر او باردار سه‌قلو شد. همان‌جا به دوستان گفتیم: دعای حاکم عادل مستجاب است.

در پایان، پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله به ابوذر فرمودند: «کسی که زبان خود را حفظ نکند، عملی انجام نداده است». دوباره تأکید می‌شود که ریشه بسیاری از اعمال، به زبان بازمی‌گردد؛ موضوعی که پیش‌تر مفصل درباره آن سخن گفته‌ایم.